۲۳ آذر، ۱۳۹۳

از اوجالان تا بوکچین یا قصۀ کوبانی از کجا آغاز شد؟ بهرنگ صدیقی





بهرنگ صدیقی
قصۀ کوبانی از کجا آغاز شد؟ کوبانی چه ویژگی‌هایی دارد که این روزها چنین به مرکز توجه بدل شده است؟ چطور این جمعیت ۶۰ هزار نفری نه فقط توانسته‌اند خود را در نظامی آزاد و برابر اداره کنند، که در مقابل سخت‌ترین فشارهایی که به نابودی‌شان کمر بسته‌اند اینچنین جانانه دفاع می‌کنند؟ دست‌کم بخشی از پاسخ به این پرسش‌ها را باید در نظام حاکم بر این سرزمین، که روایت سوری از نظام موسوم به KCK است یافت. نظامی که عبدالله اوجالان طی ۱۵ سالی که در زندان بوده تلاش کرده به دقت آن را پی بریزد. این‌که این نظام چیست، اوجالان چگونه به آن رسید و از چه کسانی تأثیر گرفت در ادامه خواهد آمد. خواهم گفت که اوجالان چطور به‌تأثیر از بوکچین از مارکسیسم- لنینیسم به نوعی آنارشیسم گرایید که البته چندان هم در قالب‌های معمول و مرسوم آنارشیسم نمی‌گنجد و این‌که چه ربطی است میان این چرخش اوجالان با طرح ایدۀ KCK.
KCK اساساً نه در پیِ براندازی دولت است نه در پیِ تصرف آن (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۶۶). رؤیای کردستان بزرگ و برپایی دولتی مستقل برای خلق کُرد را که PKK در آغاز راه در سر داشت کنار گذاشته و تجزیه‌طلبی را پیشۀ خود نمی‌داند. در پی «دموکراتیزاسیون کُرد» است و حالا اگر حتا کسی به زور هم جدایی را به خلق کُرد تحمیل کند نمی‌پذیرد (اوجالان، ۱۳۸۱ب: ۶۰). دیگر، برخلاف آغاز راه، «خودمدیریتی منطقه‌ای» را نه فقط رفرمیستی و ارتجاعی نمی‌داند (اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۱۰۴)، که حالا صرفاً طالب همین است و راهش را تحقق خودگردانی (اتونومی) می‌داند، چه از راه‌های مسالمت‌آمیز و رسمی چه با جنگی تمام‌عیار (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴-۲۱۷).
عنصر وحدت‌دهندۀ ملت را در چنین جامعه‌ای نه دولت می‌داند، نه بازار، نه حقوق، و نه فرهنگ، که چنین تعابیری از ملت مانع از احترام به تنوع و بنابراین مانع از دموکراسی‌اند. ملت در نظام KCK متشکل از افرادی با جهانِ ذهنیِ دموکراتیک مشترک است، مبتنی بر باور به اجتماعات آزاد و برابر که متکی‌اند بر کثرت‌ و تفاوت‌مندی. اولی با آموزش و علم و فلسفه و هنر محقق می‌شود و دومی با کسب حق خودگردانی دموکراتیک ملت (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۵-۲۱۷).
برای ملت دموکراتیک در نظام KCK این ده محور را سرلوحه می‌داند: (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۶- ۲۳۶)
تحقق آزادیِ فردی و کمونال توأمان محقق می‌شود (و در صورتی که اعضای ملت دموکراتیک درضمن شهروند یک دولت- ملت هم باشند باید بُعد شهروندی را هم به این دو افزود و در چهاچوب قانون اساسی آن را تعریف و محدوده‌اش را روشن کرد).
    دستیابی به خودگردانی دموکراتیک که بُعد سیاسیِ ملت دموکراتیک است از مهمترین اصول است. در این خصوص KCK چارت و سازمانی شبیه به دولت- ملت‌ها دارد اما ماهیتاً با آن‌ها متفاوت است. ارگان تصمیم‌گیریِ آن کنگرۀ خلق است که ارگانی دموکراتیک و به پیشاهنگی طبقات خلقی و طیف روشنفکر است، برخلاف نظام‌های پارلمانی در دولت- ملت‌ها که در کنترل طبقۀ فرادست و عناصر بورژوا است. هرم مدیریتی KCK را شورای اجرایی تشکیل می‌دهد که هماهنگ‌کنندۀ[۱۹] فعالیت‌های روزمره ملت است و بیش‌تر به سازمان‌های مدنی نزدیک است تا ارگان‌های حکومتی. و بالاترین سطح عمومیِ نمایندگیِ ملت دموکراتیک را نهاد ریاست کل KCK تشکیل می‌دهد که بر هم‌خوانی میان واحدهای متفاوت KCK و اجرا شدن سیاست‌های اساسی نظارت می‌کند و از طریق انتخابات عمومی تعیین می‌شود. همچنین احزاب سیاسی در این نظام دولت‌محور نیستند و مطالبات اجتماعی بنیادِ کار آن‌ها است. این احزاب جامعه را آگاهی می‌بخشند و سازماندهی می‌کنند و آن را مدام در برابر دولت تقویت می‌کنند.[۲۰]دموکراسی در تمام موارد فوق به شیوۀ دموکراسی مستقیم اعمال خواهد شد.[۲۱]
    در این نظامِ مدیریتی جامعه محوریت دارد، نه شهر و طبقه و دولت و تمدن که در شکل موجودشان با اصرار بر فردگرایی اساساً مبتنی‌اند بر استهلاک اجتماعی. اصلْ همان ماندگاری و تداوم جامعه و حیات اجتماعی است.
    آزاد شدن زنان و خلاصی از نگرش ناموسی به آنان محوریت دارد. از نظر اوجالان، «زنِ آزاد شده، جامعۀ آزاد شده است. جامعۀ آزادشده نیز ملت دموکراتیک است». این به معنای تلاش برای غلبه بر نگاه‌های رایج جنسیتی و مبتنی بر زاد و ولد بین مردان و زنان است. اوجالان اهمیت آزاد شدن زنان را به حدی می‌داند که جایی می‌گوید: «می‌گویند کارگران ستمدیده دنیا را نجات خواهند داد، اما من می‌گویم دنیا را زنان نجات خواهند داد» (اوجالان، ۱۳۸۱ب: ۱۱۷)
    دستیابی به خودگردانیِ اقتصادی مبتنی بر صنعت اکولوژیک و اقتصاد کمونی محوریت دارد. اقتصاد و صنعت و توسعه باید همسو با محیط زیست باشند. نظام مالی‌ و بازاری در این نظام بر کسب پول از طریق پول مبتنی نیست، بلکه در پی بازدهی اقتصادی است و تلاش برای تحقق شعار «کار کردن آزادی است» به‌جای تصور کار به مثابه عمل شاق و بیگاری. بر این اساس، «حفظ خاک و جنگل‌کاری… مقدس‌ترین نوع کار است».
    ساختار حقوقی در KCK مبتنی بر احترام به تنوع و حراست از آن است.
    KCK می‌کوشد به احیای فرهنگی و تاریخی ملت کُرد به نحوی صحیح بپردازد.
    دفاع در این نظام مبتنی است بر سیستم خوددفاعی. توضیح آن‌که، PKK در آغاز جنبش برای صیانت از نفس در خلق کُرد دفاع ذاتی را در پیش گرفت و به فاصله‌ای کوتاه به خوددفاعی متکی بر خشونت گذر کرد. حالا این سیستم خوددفاعی در وهلۀ نخست و به شرط آن‌که حق خودگردانی دموکراتیک خلق کُرد به‌رسمیت شناخته شود شکلی صلح‌آمیز خواهد یافت. بر این اساس «کلیۀ امور امنیتی الا دفاع ملی مشترکی که در برابر خارج صورت می‌گیرد، باید توسط خود جامعۀ کُرد انجام داده شوند»، چرا که «یک جامعه فقط خودش می‌تواند به بهترین وجه امنیت داخلی‌اش را برقرار سازد و به مناسب‌ترین شکل نیارهای آن را برآورده سازد».
    در KCK از دیپلماسی به‌مثابه ابزار صلح و برقراری روابط مفید و دوستانه با خلق‌های همسایه و اجتماعات خویشاوند بهره گرفته می‌شود و همچنین برای برساخت اجتماعات مشترک و ایجاد سنتزهایی از جوامع در سطحی بالاتر. در همین خصوص، «یکی از وظایف اساسی ملی، توسعۀ یک دیپلماسی کلیت‌مند میان کُردهاست». کنگرۀ دموکرایتک ملی می‌تواند چنین نقشی ایفا کند و تأسیس آن در اولویت نخست دیپلماسی KCK‌ است.
    تلاش مدام برای پاسخ‌دهی به ابعاد متفاوت «مسئلۀ کُرد»، با خودانتقادی رادیکال در PKK و اتخاذ رهیافت دموکراتیک، محوریت دارد.

شاید بیش از همه بتوان ردپای ایده‌های ماری بوکچین را در نوشته‌های زندان اوجالان یافت. بوکچین، پایه‌گذار ایدۀ اکولوژیِ اجتماعی یا جریان موسوم به اکوآنارشیسم، به رغم سابقه‌ای استالینیستی که داشت از دهۀ ۱۹۴۰ به سوی تروتسکیسم کشیده شد و به منتقد سرسخت استالینیسم بدل شد.
اوجالان و بوکچین[۱۹]
هم بوکچین هم اوجالان در آثارشان به تشریح تحولات تاریخیِ تمدن می‌پردازند، آن‌هم نه برای پیش‌بینی آینده بلکه با تکیه بر رویکردی دیالکتیکی برای تشخیص امکان‌های آینده و گام‌های بعدی‌یی که باید برداشته شود. هر دو به ریشه‌های تمدن پرداخته‌اند؛ بوکچین از جمله در اکولوژی آزادی و شهرنشینی بدون شهر و اوجالان از جمله در از دولت کاهنی سومر به‌سوی تمدن دموکراتیک (۱۳۸۱) و در نقشۀ راه (۱۳۹۱). هر دو روایت تاریخی‌شان را از جوامع پارینه‌سنگی آغاز کرده‌اند، به برآمدن کشاورزی و مالکیت خصوصی و جامعۀ طبقاتی پرداخته‌اند و به همین‌ترتیب به برآمدن دین، دولت، حکومت، ارتش، امپراتوری‌ها، اشرافیت، و فئودالیسم. در نهایت به مدرنیسم رسیده‌اند و از روشنگری و علم و تکنولوژی و صنعت و سرمایه‌داری گفته‌اند.
بوکچین در این روایت تاریخی و برای دفاع از پروژۀ اکولوژی اجتماعی‌اش نشان می‌دهد که صرفاً با اصلاح دولت مشکلی حل نمی‌شود و تغییرات باید انقلابی‌تر و بنیادی‌تر از این‌ها باشد. به جوامع پیشاخط[۲۰] رجوع می‌کند و نشان می‌دهد که آن‌ها کمونال و همیارانه[۲۱] زندگی می‌کردند. ویژگی‌هایی را برمی‌شمارد که همیاری را در آن‌ها محقق کرده است: حق بهره‌گیری از ملزومات زندگی به قدر نیاز و بدون حق تملک و آسیب‌رسانی به آن‌ها[۲۲]، اخلاق مکمل‌نگر[۲۳]، و حق همگان برای بهره‌گیری از ملزومات زندگی فارغ از میزان کاری که کرده‌اند[۲۴] (Bookchin, 1991: Chap 2). چنین جامعه‌ای را وی جامعۀ ارگانیک[۲۵] می‌خواند.
اما بنا به روایت بوکچین، از این جامعۀ ارگانیک به‌تدریج نظام‌هایی سلسله‌مراتبی سربرآورده است: نظام‌های پدرسالار[۲۶] و سلطه بر زنان؛ نظام‌های پیرسالار[۲۷]؛ شکل‌گیری طبقۀ روحانیان، جنگاروان؛ برپایی دولت‌ها؛ و جامعۀ طبقاتی (Bookchin, 1991: Chap 3). در این مسیر آرام‌آرام ایدۀ سلطه بر طبیعت شکل گرفت و طبیعت به ‌استثمار درآمد. البته در برابر این نظام‌ها همواره در طول تاریخ مقاومت‌هایی بوده و هست که از همان جوامع ارگانیک نخستین الهام گرفته‌اند و بر اصول آنان متکی بوده‌اند.
بوکچین در شهرنشینی بدون شهر به مصادیق این جوامع ارگانیک پرداخته است: از آتن باستان و نخستین شهرها در ایتالیا و آلمان گرفته تا کمون پاریس در ۱۸۷۱ و سویت‌ها در روسیه در ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ و انقلاب اسپانیا در ۱۹۳۶-۳۷ و حتا نمونه‌های امروزین آن‌ها در قصبه‌های نیوانگلند[۲۸] در منطقۀ نیوانگلند ایالات متحدۀ امریکا. او، بر خلاف مارکسیست‌ها، نشان می‌دهد چطور انقلاب نه از کارخانه بلکه از شهر آغاز می‌شود.
اوجالان نیز در اثاری که در امرالی نوشت به مسیری مشابه با بوکچین رفت. به تمدن سومر پرداخت و زیگورات‌ها را زادگاه نهاد دولت خواند (اوجالان، ۱۳۸۱آ: ۱۵). روحانیان سومری را که آن‌ها را ساختند «نخستین معماران قدرت سیاسی متمرکز» خواند که معابد را در شهرها برپا کردند و همین شد که از دل شهرها دولت‌ها و امپراتوری‌ها و تمدن‌ها سربرآورد. اما طبیعتِ پدیده‌ها همان باقی ماند، به تعبیر وی زیگورات‌
نطفۀ هزاران نهاد تمدن را به‌وجود آورد… اولین مرکز عبادی است که در آن‌جا خدا نخستین بندۀ خویش را خلق نمود. زیگورات‌ مرکز فعالیت‌های هنری و اجرای کنسرت‌های موسیقی و در عین حال دانشگاه بود. اولین جایگاه یزدان‌ها و الهه‌ها بود. فاحشه‌خانه‌های عمومی و خصوصی برای نخستین‌بار در آن‌جا بوجود آمدند… تمام پرستشگاه‌ها، مدارس و سالن‌های دوران‌های بعدی، شکل پیشرفتۀ این مدل‌اند. (اوجالان، ۱۳۸۱آ: ۴۹)
اما این مسیر بی‌مانع هم پیش نرفته است. گرچه نخستین دولت در سومر تشکیل شده و به تعبیر اوجالان «تاریخ در سومر آغاز شده است»، اما نخستین مقاومت‌ها در مقابل دولت هم در همین سومر شکل‌گرفته است. نکته آن‌که تعبیر آزادی نیز نخستین بار در تاریخ در سنگ‌نوشته‌های به‌جا مانده از سومریان به خط میخی دیده شده در توصیف یک انقلاب عمومی موفقیت‌آمیز در مقابل شاهان مستبد، این تعبیر amargi بوده است. عجیب است که معنای تحت‌الفظی این واژه «بازگشت به آغوش مادر» است. این مادر چه بنابر مادرتباریِ غالب در جوامع ارگانیک تفسیر شود چه به طبیعت تعبیر شود، به هر حال مادری سخاوتمند بوده است. (Bookchin, 1991: 168)
اوجالان در کتاب دفاع از یک خلق (۱۳۸۳) از جامعۀ طبیعی سخن می‌گوید که نظیر جامعۀ ارگانیک بوکچین است. دربارۀ شکل‌های نخستین این جوامع می‌نویسد:
منظور از جامعۀ طبیعی نظامی است که نوع انسان همراه با گسست از انسان‌ اولیه به آن وارد شده و تجمعات انسانی تا مرحلۀ پیدایش جامعۀ سلسله‌مراتبی در مدت‌زمانی طولانی به‌طور اجتماعی در آن‌ها زیسته‌اند؛ به‌لحاظ ابزارهای سنگی مورد استفاده‌شان به این گروه‌های انسانی که به‌طور عموم کلَن[۲۹] خوانده می‌شوند و تعداد آن‌ها از ۲۰ تا ۳۰ نفر متغیر است، انسانیت عصر دیرینه‌سنگی و نوسنگی نیز اطلاق می‌شود. آنان از راه شکار و جمع‌آوری گیاهان، از آن‌چه که در طبیعت موجود است، تغذیه می‌کردند. (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۵)
در این کلَن‌ها زندگی کمونال است:
انسان جامعۀ طبیعی دست‌کم به قانون زندگی دسته‌جمعی با اعضای کلَنی که خود جزئی از آن است به‌طور قطع و بدون قید و شرط پایبند است. عضو کلَن نمی‌تواند به داشتن زندگی‌ای متمایز از سایرین بیاندیشد. زندگی بیرون از کلَن غیرقابل تصور است… جامعه‌ای عاری از امتیاز، طبقه، سلسله‌مراتب و استثمار است که میلیون‌ها سال ادامه داشته است… در درون کلَن روابط خصوصی برقرار نشده‌اند. آن‌چه که در نتیجه جمع‌آوری گیاهان و شکار حیوانات به‌دست آمده است، از آن همگان می‌باشد. کودکان متعلق به همۀ کلَن می‌باشند. نه مرد و نه زن هنوز خصوصی نشده‌اند. اطلاق نام کمون اولیه به این شکل از جامعه ناشی از این ویژگی‌هاست. (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۸-۱۹)
او نتیجه می‌گیرد که «جامعه انسانی، نه بر روابط حاکمیتی درازمدت بلکه بر روابط مبتنی بر همبستگی درازمدت استوار است. طبیعت را همچون مادری می‌پندارد که در دامن آن بزرگ شده است و همبستگی میان انسان و طبیعت مبنای زندگی است.» (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۸-۱۹). با این وصف، در جامعۀ طبیعی مردم به‌مثابه بخشی از طبیعت زندگی می‌کنند و جماعات[۳۰] بشری بخشی از اکولوژی طبیعی است.
او معتقد است خواست زندگی در جامعۀ طبیعی که آزادی و برابری را برای انسان فراهم می‌آورد، شرایطی که بشر در دوره‌ای طولانی بر مبنای آن زیسته است، هیچ‌گاه نابود نشده و نمی‌شود و برپایی دولت‌ها و نظام‌های سلسله‌مراتبی فقط بروز و ظهور آن را مانع شده است (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۹). خواست برپاییِ جوامع طبیعی در میان گروه‌ٔهای قومی و جنبش‌های طبقاتی و گروه‌ٔهای دینی و فلسفی که همواره در طول تاریخ برای دستیابی به آزادی مبارزه کرده‌اند تداوم داشته و در تعارض دائمی با جامع سلسله‌مراتبی بوده است:
جامعۀ طبیعی هیچ‌وقت از بین نرفته است… همیشه از توانایی هستی‌بخشیدن به خود برخوردار بوده است. چه به‌عنوان اتنیسیته، برده و سرف، چه به‌عنوان زمینه‌ای برای سپری شدن طبقۀ کارگر و ظهور جامعۀ جدید، چه به‌عنوان جامعۀ کوچ‌نشین جنگل و صحرا، چه به‌عنوان روستایی آزاد و خانوادۀ متکی بر مادر علیرغم تمامی تخریبات انجام شده به‌عنوان اخلاق زندۀ جامعه هیچ‌گاه میدان را خالی نگذاشته است. (اوجالان، ۱۳۸۳:۸۰)
با این وصف، «برخلاف دیدگاه رایج، تنها نیروی محرکۀ پیشرفت جامعه مبارزه محدود طبقاتی نبوده بلکه مقاومت عظیم ارزش‌های جامعۀ اشتراکی است. البته منظور انکار و نادیده گرفتن مبارزۀ طبقاتی نیست و سخن این است که آن را فقط باید یکی از نیروهای دینامیکی تاریخ بدانیم. نقش نخستین را اجتماعی که همیشه در حال کوچ به کوه و جنگل و بیابان است، بازی می‌کند» (اوجالان، ۱۳۸۳:۸۰). به این ترتیب، اوجالان ما را فرامی‌خواند به تأسیس یک «جامعۀ دموکراتیک اکولوژیک» و منظورش از آن عبارت است از یک نظام اخلاقی که مشتمل باشد بر روابط دیالکتیکیِ پایدار با طبیعت که در آن بهزیستیِ عمومی از طریق دموکراسیِ مستقیم حاصل می‌آید. (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۶۱-۱۶۷)
نه بوکچین نه اوجالان اعتقادی به این آموزۀ استالینیستی نداشتند که افراد را نیروهایی فراانسانی کنترل می‌کنند. با این وصف، برآمدن سلسله‌مراتب، و همچنین برآمدن نظام سرمایه‌داری را نمی‌توان ناگزیر دانست. از نظر هر دو، مسیر تاریخ همیشه می‌توانسته راه دیگری برود و همین‌که ما زمانی کمونال زندگی می‌کردیم مجدد می‌توانیم همان شیوۀ زندگی را احیا کنیم. شاید این همان بینش رهایی‌بخش بنیادی در دیدگاه‌های بوکچین و اوجالان باشد. همان امیدی که برای احیای چنین فرمی از زندگی در اکولوژی آزادی بوکچین نهفته است در دفاع از یک خلق (۱۳۸۳) اوجالان نیز به‌چشم می‌خورد؛ این احساس خوشایند که مردم زمانی در نوعی همبستگی کمونال زندگی کرده‌اند و این‌که ما اگر تصمیم بگیریم ترتیبات اجتماعی‌مان را تغییر دهیم می‌توانیم دوباره آن را تجربه کنیم.
اما این ایده‌ها چطور به مسئلۀ خلق کُرد پاسخ می‌دهد؟ از نظر اوجالان خلق کُرد همیشه به اصل همیاری و جامعۀ ارگانیک پایبند بوده است؛ به تعبیر وی، جامعۀ خلق کُرد در گذشتۀ تاریخی‌اش مبتنی بر سیستم کلَن و کنفدراسیون‌های عشیره‌ای بوده و از جامعه‌ای مبتنی بر دولت متمرکز فاصله داشته است و به همین سبب آنان قابلیت بالقوۀ آزادی را دارند. البته او تأکید می‌کند که دستیابی خلق کُرد به آزادی به‌معنای آزادیِ همگان است. «هر راه‌حلی مشتمل بر گزینه‌هایی خواهد بود که نه فقط برای خلق کُرد معتبر است که برای همۀ مردم جوابگو است. این یعنی من به این مسئله بر مبنای نوعی انسان‌گرایی می‌نگرم، یک انسانیت، یک طبیعت، و یک جهان». (دفاع از یک خلق به نقل از Biehl, 2014). او معتقد است به تدریج که کُردها به برپایی نهادهای دموکراتیک محلی بپردازند، در نهایت کل ترکیه دموکراتیزه خواهد شد. این نهادها شبکه‌ای خواهند شد در طول مرزهای ملیِ موجود برای شتاب دادن به ظهور تمدن دموکراتیک در کل منطقه که نه فقط آزادی را برای کُردها فراهم آورد بلکه بازسازی ژئوپلیتیک و فرهنگی را نیز به بار می‌آورد و در نهایت یک اتحاد کنفدرال دموکراتیک در کل خاورمیانه به ارمغان خواهد آمد. او این تعبیر کُردی از اختیار بر شهر را «کنفدرالیسم دموکراتیک» می‌خواند.
«بیانیۀ کنفدرالیسم دموکرایتک کردستان» که اوجالان در مارس ۲۰۰۵ منتشر کرد فراخوانی است برای ایجاد یک «ساختار کمونال-دموکراتیک» مبتنی بر جامعۀ طبیعی که در آن «تصمیمات اجرایی اصلی ازآن مجلس روستا، محله و شهر و نمایندگان آنان است. بنابراین، تصمیمات خلق و توده‌های آن است که اعتبار دارد». نظامی که:
سیستم دموکراتیک غیردولتی خلق است. سیستمی است که تمامی اقشار خلق و در رأس آنان، زنان و جوانان، سیاست سازماندهی دموکراتیک خود را تعیین کرده و بر اساس شهروند کنفدراسیونی مستقیم و برابر، مجالس شهروند آزاد خود را در منطقه ایجاد می‌کنند… نیرویش را از خلق گرفته و در عرصه اقتصاد نیز در پی رسیدن به خودکفایی است.[۳۱]
وقتی بوکچین در جولای ۲۰۰۶ از دنیا رفت، PKK در پیام تسلیت خود گفت: «تز بوکچین دربارۀ دولت، قدرت، و سلسله‌مراتب با مبازارت ما به اجرا درمی‌آید و محقق می‌شود… ما این امید را برای عمل در این راه حفظ می‌کنیم تا نخستین جامعه‌ای باشیم که یک کنفدارلیسم دموکراتیک ملموس را برپا می‌کند». و حالا دست‌کم سه سالی می‌شود که این سیستم در کردستان ترکیه و در پی آن در منطقۀ رژوئا، با تکیه بر سه اصل اکولوژی و دموکراسی و برابری جنسیتی به بار نشسته است و کوبانی از گل‌های همان است.[۳۲]

برای خواندن کُل مقاله روی اینجا کلیک کنیم.
برای خواندن در منبع روی تیترها کلیک کنیم.

اعتراض برهنه فعالان حقوق حیوانات علیه تجارت بین‌المللی خَز / ویدئو
روز یکشنبه (۷ دسامبر-۱۶ آذر)، شماری از فعالان حقوق حیوانات از سازمان “انیماناچورالیز” یک اعتراض برهنه را در شهر بارسلونای اسپانیا برگزار کردند. شرکت‌کنندگان در اعتراض به تجارت بین‌المللی خَز، بدن‌های خود را به صورت نمادین با خون ساختگی پوشاندند

30 ثانیه ویدئو در دفاع از شیوه زیستی بومیان : نابود باد سرمایه داری !!

از اوجالان تا بوکچین یا قصۀ کوبانی از کجا آغاز شد؟

 قصۀ کوبانی از کجا آغاز شد؟ کوبانی چه ویژگی‌هایی دارد که این روزها چنین به مرکز توجه بدل شده است؟ چطور این جمعیت ۶۰ هزار نفری نه فقط توانسته‌اند خود را در نظامی آزاد و برابر اداره کنند، که در مقابل سخت‌ترین فشارهایی که به نابودی‌شان کمر بسته‌اند اینچنین جانانه دفاع می‌کنند؟ دست‌کم بخشی از پاسخ به این پرسش‌ها را باید در نظام حاکم بر این سرزمین، که روایت سوری از نظام موسوم به KCK است یافت. نظامی که عبدالله اوجالان طی ۱۵ سالی که در زندان بوده تلاش کرده به دقت آن را پی بریزد. این‌که این نظام چیست، اوجالان چگونه به آن رسید و از چه کسانی تأثیر گرفت در ادامه خواهد آمد. خواهم گفت که اوجالان چطور به‌تأثیر از بوکچین از مارکسیسم- لنینیسم به نوعی آنارشیسم گرایید که البته چندان هم در قالب‌های معمول و مرسوم آنارشیسم نمی‌گنجد و این‌که چه ربطی است میان این چرخش اوجالان با طرح ایدۀ KCK.

این‌ قصه وقتی آغاز شد که عبدالله اوجالان کتاب «این است دین» سید قطب را زمین گذاشت و «الفبای سوسیالیسم» لئو هوبرمان را دست گرفت. او که پیش از این قرآن را از بر می‌خواند حالا زیر لب زمزمه کرد «دین شکست می‌خورد و مارکس پیروز می‌شود»[۱]. گفته بودند اگر از راهی که او را به پیش‌نمازیِ مسجد روستایش رسانده بود برنمی‌گشت عاقبت شاید می‌توانست «مانند فرشته‌ها پرواز کند»[۲]. اما برگشت. مارکس خواند و لنین. در ۱۹۷۴ در آنکارا PKK را تشکیل داد و یارگیری کرد(اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۸). عاقبت پس از پنج سال که به‌کوب مارکس و لنین ‌خواند، بالاخره در بهار دیار بکر مانیفستی آتشین منتشر کرد مارکسیست- لنینیستی که هر گرایش رویزیونیستی را در مارکسیسم می‌کوبید، چه برنشتاین باشد چه تروتسکی و چه احزاب سوسیال دموکرات اروپایی و همه را عوامل امپریالیسم ‌می‌خواند که حالا با واقعیت یافتن سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی به سگی هار بدل شده است (اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۸ و ۴۸-۴۹، همچنین ن.ک. اوجالان، ۱۳۹۲). این شد راه انقلاب کردستان (۱۳۸۹) که هدفش تشکیل دولتی مستقل برای خلق کُرد بود و حالا ۱۹۷۸ بود که به آپو ملقب شد، و رهبر خطابش کردند.

شوان پرور[۳] می‌خواند «مقاومت، زندگی‌است، هی هی/ انقلاب، زندگی است، هی هی». عبدالله اوجالان تفنگ برداشت و ‌گفت: « باکور، باشور روژهه لات…یه ک خبات و یه ک ولات»[۴]. و کُردها از شهر پیامبران[۵] به کوه روانه شدند. شوان باز خواند و اوجالان ۱۰۰ جلد کتاب نوشت[۶] و کُردها باز به کو‌ه‌ روانه شدند تا کشتگان به ۴۰ هزار و اسیران به ده‌ها هزار سر کشید، تا ماندلا از اعطای پناهندگی به اوجالان منصرف شد، و تا بلند اجویت فاتحانه در تلویزیون ترکیه اوجالان را کَت بسته نشان داد[۷]. حالا ۱۵ فوریۀ ۱۹۹۹ بود که دیگر نه از مارکسیسم چندان صدایی شنیده می‌شد نه از لنینیسم که آپو و هوادارنش را ۳۰ سالی گردِ هم آورده بود. شوان پرور هم دیگر به آپو به‌جای «رهبر» می‌گفت «جناب» و عاقبت تا آن‌جا رفت که در کنار ابراهیم تاتلیس ایستاد و بیخ گوش بارزانی و اردوغان چهچهه زد[۸]. آپو دیگر شصتش خبردار شده بود که باید عوض شود و شد.
حالا پانزده سال است که آپو در جزیرۀ امرالی تنهاست و شاید تا ابد تنها بماند. البته او در جوانی هم «آدمی تنها» بوده. خودش می‌گوید تا ۱۵ آگوست ۱۹۸۴ که دست به اسلحه نبرده بود و گروهی گرد نیاورده بود، تا زمانی که شعار «کردستان مستقل، متحد و دموکراتیک» بر سرزبان‌ها نیفتاده بود، یعنی تا سی و اندی سالگی اجتماعی نشده بود (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۲۸-۲۳۲). پس حالا دوباره تنها شده. در این تنهایی‌ اما دور خودش نچرخیده. پوست خودش را کنده. حالا دیگر آپو دیگر در نظر که بود، آن رهبر سیاسی- عملی‌یی که دستور می‌داد و بقیه اطاعت می‌کردند؛ خودْ رهبری‌اش را در این سال‌های زندان رهبریِ جامعه‌شناختی می‌داند[۹]. آپو در سال‌های امرالی در صدد صورتبندی مدلی برای زندگی اجتماعی برآمده که گرچه آن را از اعماق تاریخ بیرون کشیده، تصور می‌کند چنان خاطرۀ جمعیِ ازلی‌ای است که کافی است یادآوری‌اش کنیم تا دوباره محقق شود. او در این سال‌های زندان به سیاست‌ورزیِ تجربیِ سی‌ساله‌اش (اوجالان، ۱۳۹۲: ۱۹۸) بُعدی نظری ‌بخشیده است. در این راه سراغ خیلی‌ها رفته؛ از بوکچین گرفته تا والرشتاین و فوکو و از هر یک وجهی گرفته (اوجالان، ۱۳۸۹ب: ۱۲-۱۳) و آلترناتیوی را در مقابل مدرنیتۀ کاپیتالیستی پیش ‌کشیده و آن را مدرنیتۀ دموکراتیک نامیده است.
و البته از این پس نه فقط به کاپیتالیسم و اصحابش که به سوسیالیسم علمی و رئال هم که در آغاز جنبش سخت سنگ‌شان را به سینه می‌زد بی‌محابا می‌تازد که نتوانسته‌اند خود را از دام مدرنیتۀ کاپیتالیستی خلاص کنند (از جمله ن.ک. اوجالان، ۱۳۸۹ب: ۱۴ و دیگر مواردی که در ادامه می‌آیند). در این تاخت و تازها نه فقط لنین و استالین و مائو، که از مارکس و انگلس هم نمی‌گذرد:
به اندازۀ کافی روشن شده است که سوسیالیسم مارکس-انگلس که به‌عنوان دیدگاه مخالف [نظام کاپیتالیستی] ظهور کرد نیز خام‌ترین تفسیرپردازی در زمینۀ جامعه است و این‌ها به‌رغم تمامی ادعاهای دال بر مخالفت‌شان، بیش‌تر از لیبرالیسمی که ایدئولوژی رسمی کاپیتالیسم است، به کاپیتالیسم خدمت نمودند. (اوجالان، ۱۳۸۹ب: ۱۱)
به هر حال، در ۲۰۰۵ پروسۀ پُردردِ زایش هویت کُردی را پایان‌یافته اعلام کرد و هوادارنش را به تلاش برای بقای این نوزاد فراخواند (اوجالان، ۱۳۹۲: ۱۹۴). و از این پس دیگر همان حرف‌های سابقش را نزد. او که از زادگاه ابراهیم می‌آمد می‌خواست همچون او طی طریق کند: «… در مکان تولد ابراهیم … متولد گشتم؛ در جایی که او بت‌شکنی کرد به‌منظور پیش‌بردن یک جنبشِ بت‌شکنی تلاش کردم؛ همچنین با خروجی همانند خروج او به مسیرم ادامه دادم». (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۵)
خودش می‌گوید در رُم بوده که چنین خروج کرده. چطور از رُم سر درآورد؟ در ۱۹۸۴ با تشدید فشارهای پس از کودتای نظامی ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۲ در ترکیه و ممنوعیت زبان کُرد (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۲) به سوریه رفت و با هوادارانش در درۀ بقاع مستقر شد. از همان‌جا بود که کردها را رسماً به فعالیت نظامی فراخواند. در ۱۹۹۹ از خط و نشان‌هایی که دولت ترکیه برایش و برای سوریه می‌کشید از شام و حلب به آتن و مسکو و دوشنبه رفت و بعد هم به رُم رسید. البته شاید این آن مسیری نبود که به‌واقع طی کرد. شاید همان ۳۰ سال مبارزه بود که او را به رُم رساند. البته به بهای جان ۴۰ هزار و عاقبتِ خودش که از رُم به سفارت‌خانۀ یونان در کنیا رفت و بالاخره در نایروبی با دست‌بند میت[۱۰] که دستور آلیاژش را کلینتون به اجویت داده بود به استانبول بازگردانده شد[۱۱]. از آن‌جا هم که برای ابد تک و تنها به جزیرۀ امرالی فرستادندش. در رُم بود که آخرین مصاحبه‌اش را پیش از دستگیری کرد و گفت که باید PKK نوسازی شود[۱۲]. همان کاری که تک و تنها در خلوتِ امرالی دست‌به‌کارش شد. به وارسیِ پایه‌های سوسیالیسم علمی و رئال پرداخت که در این ۳۰ سال به پایشان ایستاده بود و «…به سبب تأثیری که سوسیالیسم رئال طی سال‌های مدید برجای گذاشته بود» چه دشوار توانست از آن‌ها خلاص شود. (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۳)

 البته می‌گوید این سوسیالیسم علمی و رئال چیزی داشته که در تمام این ۳۰ سال مبارزه، ندایی پنهان در ذهنش با آن مخالف بوده و همیشه به دنبال راهی می‌گشته برای خلاصی از آن (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۳، همچنین ن.ک. اوجالان، ۱۳۸۳: ۳۰۶). این ذهنیت اما تلنگری لازم داشته تا زنده شود. این تلنگر را صدای باوِ صالح در رُم می‌زند؛ گویی حقیقت خلق کُرد از حنجرۀ باوِ صالح بیرون آمده بود (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۱). باوِ صالح[۱۳] از دشت موصل می‌گفت که درویش عبدی[۱۴] را از کوه‌های شنگال[۱۵] به خود می‌خواند تا هویت کُرد را در برابر دشمنانش سرپا نگه دارد و نگه داشت تا که خودش به خون نشست. درویش که از اسبش افتاد، دولت- ملت کُرد که اوجالان در این ۳۰ سال خیالش را پرورده بود و پایه‌هایش را در ذهن خود ساخته بود سقوط کرد. همین شد که «دولت- ملتی که وجود نداشت» را با شنیدن نوای باوِ صالح در رُم از دست داد (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۳-۲۳۴).

این‌گونه در تنهایی‌هایش در امرالی عاقبت دریافت پروژۀ سوسیالیسم علمی و رئال در اساس همسو با پروژۀ دولت- ملت‌سازی بوده است؛ پروژه‌ای که بنیانش کاپیتالیستی است (اوجالان، ۱۳۹۲: ۱۹۷). پروژه‌ای که همچون یک بیماریِ مسری به‌جان اغلب جنبش‌های مردمی افتاده است و او را هم ۳۰ سال دچار کرده بود (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۳)؛ همان بیماری‌یی که «لنین را دیوانه کرد و استالین را کُشت!» و حتا «انقلاب فرهنگی مائو نیز دوای درد آن نشد» (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۴). البته در توصیف این بیماری فراتر هم رفت و اشتباه مارکس و انگلس را همین هم‌سویی با پروژۀ دولت- ملت دانست: «بزرگ‌ترین خطای پایه‌گذاران سوسیالیسم علمی یعنی کارل مارکس و فردریک انگلس، این بود که به جای این‌که علیه این ضد انقلاب، دولت- ملت … به مخالفت برخیزند، از آن پشتیبانی نمودند». او این خطا را پس از ضربۀ بورژوازی، بزرگ‌ترین ضربه‌ای می‌داند که تا روزگار ما بر انقلاب‌ها و جنبش‌های دموکراتیکِ خلق‌ها وارد آمده است (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۲۷).

به این ترتیب، تاکنون زندگی‌اش را در امرالی «با جهد و کوشش برای رهاییِ کامل از تأثیرات این خداوند» سپری کرده است، خدای دولت-ملت که چنان خود را نموده که گویی اگر نباشد نه از خاندان چیزی باقی می‌ماند نه از دین نه از جامعه (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۴)[۱۶]. تنهاییِ امرالی این شانس بزرگ را نصیبش کرد که به‌دور از خون و خونریزی از تأثیرات بی‌بصیرت‌کنندۀ ملی‌گرایی خلاص شود و توانست آلترناتیوی مبتنی بر مدرنیتۀ دموکراتیک پیش نهد که راهش به‌کل از راه دولت جداست (اوجالان، ۱۳۹۲: ۱۹۷). این‌چنین بود که مفهوم مدرنیتۀ دموکراتیک را به مثابه آلترناتیو مدرنیته صورتبندی کرد: «همان‌طور که کارل مارکس متافیزیک دیالکتیکی هگل را به ماتریالیسم دیالکتیکی متحول ساخت، من نیز تلاش کردم تا مدرنیتۀ کاپیتالیستی را به مدرنیتۀ دموکرایتک متحول نمایم». (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۴)
طی همین دگردیسی، از موجودیتی به‌نام دولت برید. در نظرش این موجودیت نمی‌تواند طی فرایندی از بالا دموکراسی را محقق کند. فکر می‌کند «ایدۀ دموکراتیزه کردن دولت» اساساً «نابجا است». او دولت را مکانیسم سرکوب و «شکل سازمان‌یافتۀ طبقات حاکم» و «یکی از خطرناک‌ترین پدیده‌ها در تاریخ» می‌داند که برای دموکراسی همچون سمی مهلک است و با وجود آن «نمی‌توان یک نظام دموکراتیک برپا کرد». بنابراین برای تحقق دموکراسی نه باید تمرکز تلاش‌ها را بر دولت گذاشت نه بر تبدیل شدن به دولت، چرا که این به معنای از دست رفتن دموکراسی است و مردم را ملعبۀ دست نظام سرمایه‌داری می‌کند (اوجالان، ۱۳۸۳:، ۱۷۷ به نقل از Biehl, 2014ا).[۱۷]

 

به هر حال، PKK نیز که «در سرآغاز راه، نظام سوسیالیستی رئال را مبنا قرار می‌داد» باید از رهیافت دولت-ملت دست بر‌می‌داشت و به راه دموکراسی می‌آمد (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴). دیگر نمی‌توانست تز دولت مستقل و استقلال ملی (اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۱۷) را «تنها تفسیر صحیح حق تعیین سرنوشت از سوی خود ملت‌ها» بداند (اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۱۰۴). دیگر نمی‌توانست پیش‌برد یک جنگ خلقی را که تاکتیک انقلاب کردستان در آغاز بود (اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۱۰۰-۱۰۱) و بر اساس همین رهیافت دولت-ملت و برای تشکیل دولتی مستقل برای خلق کُرد پایه‌ریزی شده بود پی‌بگیرد. با این تغییرِ رویه‌ای که آپو در پیش گرفته بود PKK هم باید بازسازی می‌شد. این بود که لباس یک حزب را به تن آن کرد، آن‌هم نه حزبی مطابق با مدلی که لنین برای احزاب درنظر داشت که او حالا دیگر منتقد آن است (اوجالان، ۱۳۹۲: ۱۹۶، همچنین برای نقد حزب ن.ک. اوجالان، ۱۳۸۳: ۳۵۳). این حزب یک نهاد ایدئولوژیک است که کار جهت‌دهی فکری اعضا را بر عهده دارد: «این نهاد یک سازمان اجرایی نیست و اختیار جهت‌دهی عملی را ندارد، تنها وظیفه آن نظارت بر فعالیت‌های فکری‌ـ ایدئولوژیکی و انجام آموزش‌های ایدئولوژیکی جهت کادرهای تمام بخش‌های کردستان است»[۱۸]. عناصر استراتژیک اساسیِ این حزب برای انجام این وظایف فکری- ایدئولوژیک در نظرش «ملت دمکراتیک، صنعت اکولوژیک و اقتصاد سوسیالیستی» است و سیاستش مبتنی بر ایدئولوژی، جامعه‌شناسی، علم، اخلاق، و هنر (اوجالان، ۱۳۹۲: ۱۹۸). در این مسیر KCK را پرچم‌دار می‌داند (اوجالان، ۱۳۹۱: ۱۳۱) که آپو در این سال‌‌های زندان تمام همّ و غمش را برای تکوین آن گذاشت و خواهد گفت که چیست و چه باید بکند.
اما KCK چیست؟
اوجالان با نقد نظام دولت- ملت به KCK‌ رسید. از نظر او دولت- ملت «شیوۀ تنظیم قدرتِ هژمونی‌گرایی متکی بر نظام کاپیتالیستی است؛ مناسب‌ترین نظم دولتی است که بیشینۀ سود و صنعت‌گرایی را تحقق می‌بخشد.» او تلاش برای تأسیس یک دولت را از جانب هر قوم و مذهبی به‌معنای «کمک‌رسانی به جهانی‌شدنِ کاپیتالیسم و بنابراین بیشینه‌نمودن استثمار و تخریب زیست‌محیطی» می‌داند (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴، همچنین ن.ک اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۲۴). و البته از این حیث، بین دولت- ملت به روایت کاپیتالیستی و به روایت سوسیالیستیِ رئال تفاوتی نمی‌بیند، جز این‌که دومی «دولت- ملتی با نقاب چپی است» که حتا از اولی دیکتاتورتر و مستعدتر برای ظهور فاشیسم است (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴)، گو این‌که در آغازِ راهِ مبارزه، فاشیسم را محصول دولت‌های بورژوازی در دولت‌های کاپیتالیستی دانسته بود (اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۴۰).
او KCK را نوعی نظام مدیریتیِ جوامع دموکراتیک کردستان، یا به تعبیر دقیق‌تر ارگان سیاست دموکراتیک در جوامع خودگردان کردستان می‌داند که مبتنی است بر «تفسیر دموکراتیک غیردولت‌گرا» با شعار «احقاق حق تعیین سرنوشت ملت‌ها به‌دست خودشان» (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۳). این رهیافت دموکراتیک نه فقط نسبتی با مدل‌های رایج دولت-ملت ندارد که حتا در زمرۀ نظام‌های فدرال هم نیست، چرا که نظام‌های فدرال نیز چیزی جز شکل‌های تلطیف‌یافتۀ دولت- ملت نیستند (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴).
KCK اساساً نه در پیِ براندازی دولت است نه در پیِ تصرف آن (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۶۶). رؤیای کردستان بزرگ و برپایی دولتی مستقل برای خلق کُرد را که PKK در آغاز راه در سر داشت کنار گذاشته و تجزیه‌طلبی را پیشۀ خود نمی‌داند. در پی «دموکراتیزاسیون کُرد» است و حالا اگر حتا کسی به زور هم جدایی را به خلق کُرد تحمیل کند نمی‌پذیرد (اوجالان، ۱۳۸۱ب: ۶۰). دیگر، برخلاف آغاز راه، «خودمدیریتی منطقه‌ای» را نه فقط رفرمیستی و ارتجاعی نمی‌داند (اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۱۰۴)، که حالا صرفاً طالب همین است و راهش را تحقق خودگردانی (اتونومی) می‌داند، چه از راه‌های مسالمت‌آمیز و رسمی چه با جنگی تمام‌عیار (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴-۲۱۷).

عنصر وحدت‌دهندۀ ملت را در چنین جامعه‌ای نه دولت می‌داند، نه بازار، نه حقوق، و نه فرهنگ، که چنین تعابیری از ملت مانع از احترام به تنوع و بنابراین مانع از دموکراسی‌اند. ملت در نظام KCK متشکل از افرادی با جهانِ ذهنیِ دموکراتیک مشترک است، مبتنی بر باور به اجتماعات آزاد و برابر که متکی‌اند بر کثرت‌ و تفاوت‌مندی. اولی با آموزش و علم و فلسفه و هنر محقق می‌شود و دومی با کسب حق خودگردانی دموکراتیک ملت (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۵-۲۱۷).
برای ملت دموکراتیک در نظام KCK این ده محور را سرلوحه می‌داند: (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۶- ۲۳۶)
 
  1. تحقق آزادیِ فردی و کمونال توأمان محقق می‌شود (و در صورتی که اعضای ملت دموکراتیک درضمن شهروند یک دولت- ملت هم باشند باید بُعد شهروندی را هم به این دو افزود و در چهاچوب قانون اساسی آن را تعریف و محدوده‌اش را روشن کرد).
  2. دستیابی به خودگردانی دموکراتیک که بُعد سیاسیِ ملت دموکراتیک است از مهمترین اصول است. در این خصوص KCK چارت و سازمانی شبیه به دولت- ملت‌ها دارد اما ماهیتاً با آن‌ها متفاوت است. ارگان تصمیم‌گیریِ آن کنگرۀ خلق است که ارگانی دموکراتیک و به پیشاهنگی طبقات خلقی و طیف روشنفکر است، برخلاف نظام‌های پارلمانی در دولت- ملت‌ها که در کنترل طبقۀ فرادست و عناصر بورژوا است. هرم مدیریتی KCK را شورای اجرایی تشکیل می‌دهد که هماهنگ‌کنندۀ[۱۹] فعالیت‌های روزمره ملت است و بیش‌تر به سازمان‌های مدنی نزدیک است تا ارگان‌های حکومتی. و بالاترین سطح عمومیِ نمایندگیِ ملت دموکراتیک را نهاد ریاست کل KCK تشکیل می‌دهد که بر هم‌خوانی میان واحدهای متفاوت KCK و اجرا شدن سیاست‌های اساسی نظارت می‌کند و از طریق انتخابات عمومی تعیین می‌شود. همچنین احزاب سیاسی در این نظام دولت‌محور نیستند و مطالبات اجتماعی بنیادِ کار آن‌ها است. این احزاب جامعه را آگاهی می‌بخشند و سازماندهی می‌کنند و آن را مدام در برابر دولت تقویت می‌کنند.[۲۰]دموکراسی در تمام موارد فوق به شیوۀ دموکراسی مستقیم اعمال خواهد شد.[۲۱]
  3. در این نظامِ مدیریتی جامعه محوریت دارد، نه شهر و طبقه و دولت و تمدن که در شکل موجودشان با اصرار بر فردگرایی اساساً مبتنی‌اند بر استهلاک اجتماعی. اصلْ همان ماندگاری و تداوم جامعه و حیات اجتماعی است.
  4. آزاد شدن زنان و خلاصی از نگرش ناموسی به آنان محوریت دارد. از نظر اوجالان، «زنِ آزاد شده، جامعۀ آزاد شده است. جامعۀ آزادشده نیز ملت دموکراتیک است». این به معنای تلاش برای غلبه بر نگاه‌های رایج جنسیتی و مبتنی بر زاد و ولد بین مردان و زنان است. اوجالان اهمیت آزاد شدن زنان را به حدی می‌داند که جایی می‌گوید: «می‌گویند کارگران ستمدیده دنیا را نجات خواهند داد، اما من می‌گویم دنیا را زنان نجات خواهند داد» (اوجالان، ۱۳۸۱ب: ۱۱۷)
  5. دستیابی به خودگردانیِ اقتصادی مبتنی بر صنعت اکولوژیک و اقتصاد کمونی محوریت دارد. اقتصاد و صنعت و توسعه باید همسو با محیط زیست باشند. نظام مالی‌ و بازاری در این نظام بر کسب پول از طریق پول مبتنی نیست، بلکه در پی بازدهی اقتصادی است و تلاش برای تحقق شعار «کار کردن آزادی است» به‌جای تصور کار به مثابه عمل شاق و بیگاری. بر این اساس، «حفظ خاک و جنگل‌کاری… مقدس‌ترین نوع کار است».
  6. ساختار حقوقی در KCK مبتنی بر احترام به تنوع و حراست از آن است.
  7. KCK می‌کوشد به احیای فرهنگی و تاریخی ملت کُرد به نحوی صحیح بپردازد.
  8. دفاع در این نظام مبتنی است بر سیستم خوددفاعی. توضیح آن‌که، PKK در آغاز جنبش برای صیانت از نفس در خلق کُرد دفاع ذاتی را در پیش گرفت و به فاصله‌ای کوتاه به خوددفاعی متکی بر خشونت گذر کرد. حالا این سیستم خوددفاعی در وهلۀ نخست و به شرط آن‌که حق خودگردانی دموکراتیک خلق کُرد به‌رسمیت شناخته شود شکلی صلح‌آمیز خواهد یافت. بر این اساس «کلیۀ امور امنیتی الا دفاع ملی مشترکی که در برابر خارج صورت می‌گیرد، باید توسط خود جامعۀ کُرد انجام داده شوند»، چرا که «یک جامعه فقط خودش می‌تواند به بهترین وجه امنیت داخلی‌اش را برقرار سازد و به مناسب‌ترین شکل نیارهای آن را برآورده سازد».
  9. در KCK از دیپلماسی به‌مثابه ابزار صلح و برقراری روابط مفید و دوستانه با خلق‌های همسایه و اجتماعات خویشاوند بهره گرفته می‌شود و همچنین برای برساخت اجتماعات مشترک و ایجاد سنتزهایی از جوامع در سطحی بالاتر. در همین خصوص، «یکی از وظایف اساسی ملی، توسعۀ یک دیپلماسی کلیت‌مند میان کُردهاست». کنگرۀ دموکرایتک ملی می‌تواند چنین نقشی ایفا کند و تأسیس آن در اولویت نخست دیپلماسی KCK‌ است.
  10. تلاش مدام برای پاسخ‌دهی به ابعاد متفاوت «مسئلۀ کُرد»، با خودانتقادی رادیکال در PKK و اتخاذ رهیافت دموکراتیک، محوریت دارد.
تاریخچۀ KCK
د[۲۲]
PKK از ابتدای شکل‌گیری تا ۱۹۹۹ مشتمل بود بر یک شاخۀ سیاسی (جبهۀ رهایی‌بخش ملی کردستان ERNK) و یک شاخۀ نظامی (ارتش رهایی‌بخش خلق کردستان ERNK .(ARGK به امور سیاسی‌ـ سازمانی، دیپلماتیک، مالی، و رسانه‌ایِ کُردها در سراسر جهان رسیدگی می‌کرد و ARGK به جنگ در کردستان مشغول بود. در کنگرۀ هفتم PKK که پس از دستگیری اوجالان برگزار شد این دو نهاد به اتحادیۀ دمکراتیک کردستان (YDK) و نیروهای دفاع از خلق (HPG) تغییر نام دادند. همین تغییر نامِ ارتش رهایی بخش به نیروی دفاع از خلق گویای تغییر مشی در PKK در این دوره از مشی مسلحانه به مشی‌یی صلح‌جویانه است که در واکنش به فشارهای وارد بر PKK قابل توضیح است. این فشارها و همچنین مشکلات داخلی در PKK در کنار تحولات درونی در آن، تغییر و تحولاتی پی در پی‌ را در PKK به‌دنبال داشت و ایدۀ KCK هم در همین فرایند شکل گرفت.
در ۴ آوریل ۲۰۰۲ PKK منحل شد و به‌جای آن کنگرۀ آزادی و دمکراسی کردستان (KADEK) بنیان‌گذاری شد که آن‌هم یک سال بعد به کنگرۀ خلق کردستان (KHK) تغییر نام داد. در این فرایند، ساختار عمودی مارکسیست‌ـ لنینیست PKK به یک سیستم مدیریت افقی متشکل از چندین کمیته تغییر کرد. از جملۀ این کمیته‌ها عبارت‌اند از: کمیتۀ سیاسی، کمیتۀ اجتماعی، کمیتۀ دفاع مشروع (که بعد به کمیتۀ دفاع خلق تغییر نام داد)، کمیتۀ بهداشت خلق، کمیتۀ علم و روشنگری، کمیتۀ اقلیت‌ها، کمیتۀ مطبوعات، و کمیتۀ امور مالی و دارایی. در ادامه به‌تدریج کُردهای ساکن در کشورهای دیگر نیز به این مسیر پیوستند و به‌این ترتیب چهار گروه زیر پاگرفتند:
۱) حزب حیات آزاد کردستان(PJAK) در ایران
۲) حزب رهایی دموکراتیک(PGDK) در عراق
۳) حزب راه حل دموکراتیک(PRD) در ترکیه
۴) حزب اتحاد دمکراتیک (PYD) در سوریه
این گروه‌ٔها البته صرفاً برای هماهنگ کردن سیاست‌های کلی‌شان در ارتباط با هم قرار می‌گیرند و در عمل مستقل از یک‌دیگر فعالیت می‌کنند و ارگان‌های اجرایی و تصمیم‌گیری خود را دارند.
اوجالان این نظام مدیریتی افقی را در ۲۰۰۵ «کنفدرالیسم دمکراتیک جوامع کردستان» (KCK) نام گذاشت و برای آن پرچمی هم تعیین کرد: ستاره‌ای سرخ در میان خورشیدی زرد رنگ بر زمینه‌ای سبز. این نظام سه قوه دارد: قوۀ مقننه که کنگرۀ خلق بالاترین ارگان آن و به‌مثابه پارلمان آن است؛ قوۀ مجریه که هیئت اجرایی آن است و نقشی شبیه به کابینۀ وزرا را دارد؛ و قوۀ قضائیه که از دادگاه‌های خلقی و دیوان عدالت اداری تشکیل می‌شود. این سه قوه مستقل از هم عمل می‌‌کنند. اعضای کنگرۀ خلق با انتخابات از میان تمامی اعضای نظام انتخاب می‌شوند. انتخابات نمایندگان کنگره هر دو سال یک‌بار برگزار می‌شود و هر فرد، از رئیس گرفته تا اعضای هیئت اجرایی تنها دو دوره می‌توانند در آن عضویت داشته باشند. نمایندگان نیز هر دو سال یک‌بار تغییر می‌کنند.
PKK نیز که در این فرایند در ۲۰۰۲ منحل شده بود، دوباره به شکلی تازه در ۲۰۰۳ احیا شد. تصمیم به احیای آن پس از برپاییِ کنگرۀ خلق در ۲۰۰۳ گرفته شد برای پُر کردن خلاءهای تئوریک در نظام و جهت‌دهیِ فکری به نهادهای کنگرۀ خلق. این نهاد را به یادبود PKK، «حزب کارگران کردستان PKK» نام گذاشتند و این پروسه را روند بازسازی PKK خواندند. البته این نهاد یک سازمان اجرایی نیست و اختیاری برای جهت‌دهی عملی ندارد. تنها وظیفۀ آن نظارت بر فعالیت‌های فکری‌ـ ایدئولوژیکی و انجام آموزش‌های ایدئولوژیکیِ کادرهای تمام بخش‌های کردستان است.
شاید بتوان وظایف KCK و رابطۀ آن را با PKK در نقل قول زیر از اوجالان جمع‌بندی کرد:
پیشاهنگی ایدئولوژیک و سیاسی PKK‌یی که دارای تجربه‌ای بیش از سی سال است، پشتیبانی قوی خلق که از طریق جنگ انقلابی آزموده شده، نیروی نظامی که قادر به انجام دفاع ذاتی در هر حوزه‌ای است و شبکۀ روابط وسیع داخلی و خارجی، امکان برساخت، مدیریت و حفظِ ملت دموکراتیک توسط KCK را فراهم می‌سازد. این راه باری دیگر به انسدادی نخواهد انجامید که در گذشته روی داد. چون ملت دموکراتیک را در افق اهداف خود قرار داده و نه ملت‌گرایی دولتی را، بنابراین: همیشه طرفدار حل مسائل و صلح است و به روی گفت‌وگو و مذاکره با نیروهای دولت- ملت باز است؛ اما در صورتی که در این راه موفقیتی نداشته باشد، خواهد توانست در مسیر اصلی خویش و از طریق نیروی ذاتی خود به تداوم موفقیت‌آمیز برساخت ملت دموکراتیک بپردازد و آن را مدیریت و حفظ نماید. (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۳)
بخش دوم این مطلب با عنوان «حیات فکری اوجالان» فردا منتشر خواهد شد.
پانوشت‌ها:
[۳] از خوانندگان مشهور کُرد که ابتدا بسیار به اوجالان و PKK نزدیک بود و بسیاری از ترانه‌های انقلابی مبارزان کُرد را خواند. اما پس از دستگیری اوجالان به تدریج از وی فاصله گرفت.
[۴] شمال، جنوب، شرق، غرب، یک جنبش، یک سرزمین
[۵] برای توصیف این شهر از جمله ن.ک. افسانه شهر شانلی اورفا
[۶] شمار آثارش را از ۱۰۰ جلد تا ۵۰۰ جلد گفته اند و همه به ترکی
[۱۰] سازمان اطلاعات و امنیت ترکیه.
[۱۳] از خوانندگان مشهور کُرد
[۱۴] از حماسه‌های مشهور کُردی به زبان کُرمانجی. درویش عبدی که عاشق عدوله شده، با شرطی که پیش پایش نهاده‌اند برای رسیدن به معشوق، با دوازده تن از یارانش به نبرد با دشمنان وطن که قبال یورشگر عرب باشند برمی‌خیزد. سرانجام سپاه دشمن با حیله درویش را که سوار بر اسب خود است از منطقه‌ای که خاک سستی دارد عبور می‌دهند. پای اسب درویش در خاک فرو می‌رود، درویش از اسب سقوط می‌کند و زخمی می‌شود و جان می‌دهد. (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۳)
[۱۵] کوهستانی در نزدیکی‌های شهر موصل واقع در جنوب کردستان که محل زندگی کُردهای ایزدی و قبلۀ مقدس‌شان، لالَش، است که در آن مراسم حج برگزار می‌کنند. (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۳)
[۱۶] می‌گوید گرامشی نیز به همین حقیقت نزدیک شده بود. (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۴)
[۱۷] البته اوجالان در همین کتاب دربارۀ دولت نکاتی متناقض با موارد فوق را هم می‌گوید. از جمله این‌که: «از نظر من این درست نیست که دولت باید از میان برداشته شود و با چیزی دیگر جایگزین شود»؛ این «توهم است که دموکراسی با از بین بردن دولت ممکن می‌شود». در عوض، دولت می‌تواند و باید کوچک‌تر شود و دامنه‌اش هرچه بیش‌تر محدود شود. از نظر او گویا برخی از کارکردهای دولت کارکردهایی لازم است: برای مثال، امنیت عمومی، امنیت اجتماعی و دفاع ملی. کنگرۀ دموکراسی کنفدرال باید به مسائلی بپردازد که «دولت نمی‌تواند دست‌تنها حل و فصل کند». یک دولت محدود می‌تواند با دموکراسی همزیستی داشته باشد و به موازات آن قرار گیرد (دفاع از یک خلق به نقل از Biehl, 2014 و همچنین ن.ک. اوجالان، ۱۳۸۳: ۲۹۴). با همین تصورات است که در بسیاری موارد به هم‌زیستی ملت کُرد «حتا در چارچوب تمامیت دولت- ملت» و «حتا بدون مبدل نمودن دولت-‌ملت‌های حاکم به اشکالی همچون فدرالیسم» (اوجالان، ۱۳۹۱: ۱۳۳) و زیستن زیر همان سقف سیاسی‌یی که دولت-ملت ترکیه هم هست رضایت می‌دهد (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴). او مناسب‌ترین ابزار را در این راه «سیاست دموکراتیک و صلحی شرافتمندانه» می‌داند «نه جنگ» (اوجالان، ۱۳۹۱: ۱۳۱) که خلق کُرد به سبب سیاست‌های نفی و نابودیِ دولت ترکیه در قبال آنان به‌ویژه پس از کودتای نظامی ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۲ درگیرش شده بودند(اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۰۱). و البته همزمان تهدید می‌کند که اگر به این صلح دموکراتیک راه داده نشود تنها راه باقیمانده جنگی خواهد بود بزرگ‌تر از جنگ پیشین، «جنگی سرتاسری و نهایی» (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۰۰ و ۲۰۱). که البته به سبب اقدامات اخیر دولت ترکیه گویا این راه دوم است که بیش از پیش میان کُردها مطرح می‌شود. با این همه و می‌گوید: «پروسه‌ی پیش روی ما چه از طریق جنگ منتهی به پیروزی گردد و چه از طریق صلح، نتیجه کماکان عصر برساخت ملت‌‌های دموکراتیک خواهد بود. بدین ترتیب در فرهنگ تمدن خاورمیانه که بازی‌های هزاران سالۀ تمدن طبقاتی، شهری و دولتی آن را به دریای خون مبدل کرده و قبایل، ادیان، مذاهب و ملت‌ها را در آن به جان هم انداخته است، عصر مدرنیتۀ دموکرایتک بر مبنای کلیت‌مندی ملت‌های دموکراتیک طلوع خواهد کرد». (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۰۱)
[۱۹] coordinate
[۲۲] در این بخش از این منبع بسیار بهره برده‌ام:‌ گفتگوی برهان جوانمرد با شورش مریوان
منابع:
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۱آ). از دولت کاهنی سومر به‌سوی تمدن دموکراتیک. ترجمۀ مرکز انتشارات ارد. اتحادیۀ روشنگری دموکراتیک (ارد)
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۱ب). آفتاب آزادی (یادداشت‌های رهبر آپو). ترجمۀ مرکز انتشارات ارد. اتحادیۀ روشنگری دموکراتیک (ارد)
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۳). دفاع از یک خلق. بی‌نا
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۹آ). راه انقلاب کردستان. ترجمۀ گروه مترجمان. مرکز نشر آثار و اندیشه‌های عبدالله اوجالان
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۹ب). آزمونی در باب جامعه‌شناسی آزادی (مانیفست تمدن دموکراتیک، کتاب سوم). ترجمۀ آ. کاردوخ. مرکز نشر آثار و اندیشه‌های عبدالله اوجالان
اوجالان، عبدالله (۱۳۹۱). نقشۀ راه. ترجمۀ باران ر. بریتان. مرکز نشر آثار و اندیشه‌های عبدالله اوجالان
اوجالان، عبدالله (۱۳۹۲). مسئلۀ کُرد و رهیافت ملت دموکراتیک: دفاع از کُردها، خلقی در چنگال نسل‌‌کشی فرهنگی (مانیفست تمدن دموکراتیک، کتاب پنجم). ترجمۀ آ. کاردوخ. مرکز نشر آثار و اندیشه‌های عبدالله اوجالان
گرابر، دیوید (۲۰۱۴). «چرا جهان کُردهای انقلابی سوریه را نادیده می‌گیرد؟». ترجمۀ رحمان بوذری. http://www.thesis11.com/Note.aspx?Id=240
Best, S. (1998).” Murray Bookchin’s theory of social ecology: An appraisal of the ecology of freedom.” Organization & Environment, 11(3)
Biehl, Janet (2014). “Bookchin, Öcalan, and the Dialectics of Democracy Reply”. http://attackthesystem.com/2014/10/18/bookchin-ocalan-and-the-dialectics-of-democracy/
Biehl, Janet (2007). “Bookchin Breaks with Anarchism”. COMMUNALISM, 12, Oct. 2012
Bookchin, M (1991). The Ecology of Freedom: The Emergence and Dissolution of Hierarchy. Montreal: Black Rose
Bookchin, M (1995). “Libertarian Municipalism: The New Municipal Agenda”. http://dwardmac.pitzer.edu/Anarchist_Archives/bookchin/libmuni.html



http://meidaan.com/archive/3976

توصیف حیات فکری اوجالان هم همچون بسیاری شخصیت‌های نظیر او آمیخته‌ای است از افسانه و واقعیت. آثاری که او تاکنون نوشته به روایتی ۱۰۰ جلد و به روایتی ۵۰۰ جلد است. کتاب‌هایی که در دوران زندان خوانده نیز همین‌طور. گفته‌اند در این سال‌های زندان ۳۵۰۰ جلد کتاب خوانده است، و این یعنی حدود ۵ کتاب در هر هفته! آثار اندیشمندان بسیاری در زمرۀ خوانده‌های اوست. خودش در آثارش از این افراد نام می‌برد: بوکچین، والرشتاین، برودل، نیچه، فوکو، گوندر فرانک، گوردن چایلد، گیدنز، هانتینگتون، و برژینسکی.[۱]
اما از میان همۀ این‌ها، شاید بیش از همه بتوان ردپای ایده‌های ماری بوکچین را در نوشته‌های زندان اوجالان یافت. بوکچین، پایه‌گذار ایدۀ اکولوژیِ اجتماعی یا جریان موسوم به اکوآنارشیسم، به رغم سابقه‌ای استالینیستی که داشت از دهۀ ۱۹۴۰ به سوی تروتسکیسم کشیده شد و به منتقد سرسخت استالینیسم بدل شد. بنابر قول همسر بوکچین، وقتی اوجالان در ۱۹۹۹ در کنیا دستگیر شد و بوکچین اخبار وی را شنید او را نیز یکی دیگر از رهبران مارکسیست- لنینیست دانست که به‌دام استالینیسم درافتاده است. بوکچین دهه‌ها بود که منتقد چنین افرادی بود و معتقد بود اینان از تمایل مردم برای دستیابی به آزادی سوء‌استفاده می‌کنند و آنان را به‌سمت جزم‌اندیشی و دولت‌گرایی و حتی، برخلاف ظاهرشان، قبول سرمایه‌داری سوق می‌دهند. بوکچین پس از جنگ جهانی دوم که بسیاری از تفکرات انقلابیِ چپ فروکش کرد و بسیاری از فعالان چپ به سمت فعالیت‌های آکادمیک و ژورنالیستی روآوردند، روحیۀ انقلابی‌اش را حفظ کرد. قصد کرد به توصیه تروتسکی عمل کند که پیش از آن‌که در ۱۹۴۰ ترور شود گفته بود اگر پایان جنگ جهانی دوم با انقلاب کارگری در اروپا و امریکا پایان نیابد لازم است در دکترین مارکسیسم تجدیدنظر صورت گیرد. او در حلقه‌ای از دوستانش به همین کار مبادرت ورزید. آنان در دهۀ ۱۹۵۰ طی نشست‌هایی هفتگی درصدد بازسازی پروژۀ انقلاب در شرایط جدید برآمدند. در همین حلقه بود که دریافت پرولتاریا نمی‌تواند آن عاملی باشد که سرمایه‌داری را از میان بردارد و بنابراین باید عاملی دیگر وجود داشته باشد تا فروپاشی نظام سرمایه‌داری را به‌دست خود ممکن کند. بوکچین این عامل را تعارض نظام سرمایه‌داری با محیط‌زیست تشخیص داد؛ این‌که این نظام هم طبیعت را نابود می‌کند هم سلامت انسان را. در این نظام با ایجاد کلان‌شهرهایی بریده از طبیعت، تولید و مصرف بی‌رویۀ کالاهایی بی‌خاصیت که فشاری بیش از حد بر طبیعت می‌آورند، و فشاری که بر مردم می‌آید برای زندگی در این کلان‌شهرها و تطابق با این نظام مصرفی طبیعت و روح و جسم انسانی را نابود می‌شود. بنابراین بحران سرمایه‌داری ناشی از استثمار طبقه کارگر نیست بلکه از انسانیت‌زدایی از مردم و تخریب طبیعت ناشی می‌شود. بوکچین بر همین اساس از دهۀ ۱۹۵۰ تا زمان مرگش در ۲۰۰۶ کوشید مبانیِ یک جامعۀ اکولوژیک دموکراتیک را پی بریزد.
همین ایده‌های بوکچین بود که اوجالان آن‌ها را برای پی‌ریزیِ KCK به‌کار گرفت. در ۲۰۰۲ شروع به خواندن آثار بوکچین کرد و به‌ویژه از اکولوژی آزادی[۲] و شهرنشینی بدون شهر[۳] تأثیر گرفت. از طریق وکلایش، خواندن شهرنشینی بدون شهر را به تمام شهرداران در کردستان ترکیه و اکولوژی آزادی را به همۀ مبارزان توصیه کرد. در بهار ۲۰۰۴ به بوکچین پیغام داد که خود را شاگرد او می‌داند و مشتاق است ایده‌هایش را برای جوامع خاورمیانه به‌کار ببرد[۴].
با مروری دقیق‌تر بر آرا بوکچین بهتر می‌توان میزان تأثیرپذیری اوجالان را از وی دریافت.
اکوآنارشیسم یا اکولوژی اجتماعی[۵]
بوکچین هشدار می‌دهد که بحران‌های اکولوژیکی به قدری وخیم شده است که دیگر شعار مارکس مبنی بر یا سوسیالیسم یا بربریت که در واقع فراخوانی بود برای احیای جامعه جوابگوی مسائل امروز ما نیست. حالا باید نگران نابودی نوع بشر باشیم و این جز با خلق یک اکوتوپیا[۶] مبتنی بر اصول اکولوژیک میسر نیست (Bookchin, 1980: 70-71 به نقل از Best, 1998). او از دهۀ ۱۹۵۰، با کناره‌گیری از جریان‌های چپِ سنتی در امریکا، ترکیبی از آنارشیسم و تئوری‌های اکولوژیکی را پیش نهاد، جریانی با عنوان اکوآنارشیسم[۷] یا اکولوژی اجتماعی[۸] را پایه گذاشت و البته در جنبش‌هایی در این خصوص نیز فعالیت کرد. به این ترتیب، در زمانه‌ای که تئوری‌های توسعه نُقل محافل بود، او از مرکزیت‌زدایی از شهرها سخن گفت و به بهره‌گیری از انرژی‌های خورشید و باد و آب و دیگر تکنولوژی‌های بدیل فراخواند (Bookchin, 1962 به نقل از Best, 1998). این زمانه‌ای بود که چپ سنتی پرداختن به مسائل زیست‌محیطی را از اساس دغدغه‌ای بورژوامآبانه می‌دانست.
او از نخستین کسانی بود که به مضامین اخلاقی و اجتماعی و سیاسیِ مضمر در اکولوژی پرداخت و در زمانه‌ای که جریان چپ به مفهوم سنتیِ طبقه سرگرم بود، مفهوم جامع‌تر سلسله‌مراتب[۹] را مبنای تحلیل‌هایش قرار داد. بوکچین، گرچه از دیالکتیک مارکس متأثر است، آن را برای پرداختن به اکولوژی نابسنده می‌داند. او مارکس را در این خصوص با ایدئولوژی سرمایه‌داری همسو می‌داند که بر اساس آن طبیعت قلمروی بی‌روح و بی‌رحم و خسیس است که باید مطیع و مغلوبش کرد. بوکچین این روش دیالکتیکی را اکولوژیزه کرد، مطالعۀ جهان طبیعی و اجتماعی را در یک تئوریِ جامع یک‌کاسه کرد، و موجودات انسانی و جهان طبیعی را شرکایی بالقوه مکمل دانست نه متخاصم.
او مسیر خود را از رویکردهای غالب زیست‌محیطی، از جمله محیط‌زیست‌گراییِ لیبرال[۱۰] و اکولوژیِ ژرفایی[۱۱] نیز متمایز ساخت و آن‌ها را دچار توهم سرمایه‌داری سبز[۱۲] دانست. از نظر وی، بحران‌‌های زیست‌محیطی را نه با اصلاحات تکنولوژیک و حکومتی (به تعبیر محیط‌زیست‌گرایی لیبرال) می‌توان رفع کرد نه با فراخواندن انسا‌ها به همنوایی با طبیعت از راه بازیابی خویشتن اصیل و عمیق خود (به تعبیر اکولوژی ژرفایی). از این منظر، رفع بحران‌های زیست‌محیطی مستلزم اتخاذ رویکردی اجتماعی و راه‌حل‌های اجتماعی- نهادی است و تلاش برای خلاصی از روابط سلسله‌مراتبی در جامعه؛ این بحران‌ها با تکیه به رویکردهای فلسفی و تکنولوژیک و بیولوژیک رفع نمی‌شوند. بوکچین منکر آن نیست که برای برقراری مجدد روابط ما با یکدیگر و با جهان طبیعی نیاز به اخلاقیات و فلسفه‌ها و حساسیت‌های تازه هست، اما بالاتر از آن او به نیاز به سیاستی جدید برای جنبش‌های اجتماعی جدید تأکید می‌کند تا بتوانیم جامعه‌ای برپا کنیم که به‌جای تخریب جهان طبیعی و اجتماعی رویکردی اکولوژیک به جامعه داشته باشد. (ن.ک. Bookchin, 1987)
با این وصف، اکولوژی اجتماعی مدعی است که تمامیِ مسائل زیست‌محیطیِ فعلی در تحلیل نهایی مسائل اجتماعی‌اند، نه مسائلی معنوی‌ و نه حتا مسائلی تکنولوژیک یا حکومتی یا بیولوژیک. بحران‌های زیست‌محیطی را می‌توان علت چنین مسائلی دانست نه پیامد آن‌ها. ریشۀ اصلی این بحران‌ها را باید تاریخ طولانیِ سلطۀ انسان بر انسان و استعمار جهان اجتماعی و طبیعی به مثابه منابعی برای کسب قدرت و سود دانست؛ جامعه‌ای غیرعقلانی و ضداکولوژیک که بحران‌هایش با اصلاحات جزئی رفع نمی‌شوند. نقائصی که در رابطۀ انسان با طبیعت وجود دارد از نقائص موجود در رابطۀ انسان‌ها با یکدیگر ناشی شده است. از نظر بوکچین، مشکلات زیست‌محیطی از تاریخ طولانیِ روابط سلسله‌مراتبی در جوامع بشری سرچشمه گرفته است که حالا در جامعۀ سرمایه‌داری طبقاتی و سودمحور و انباشت‌طلب یک‌جا جمع شده است. به تعبیری دقیق‌تر، مسائلی که به تعارض انسان با طبیعت منجر شده «از درون خود توسعۀ اجتماعی ناشی شده است، نه از رابطۀ بین جامعه و طبیعت» (Bookchin, 1990: 32 به نقل از Best, 1998). برخلاف برخی مارکسیست‌ها که سلطۀ انسان را بر طبیعت مقدم بر سلطۀ انسان بر انسان می‌دانند، بوکچین این رابطۀ علّی را برعکس کرد و منکر این ایده شد که انسان‌ها باید بر طبیعت مسلط می‌شدند، سپس جوامع طبقاتی را شکل می‌دادند تا روزی از دل خرابی‌ها آزادی سربرآورد.
بوکچین می‌کوشد با رویکردی نورماتیو یک اخلاق اکولوژیک، «اخلاق مکمل‌نگر»[۱۳]، پیش نهد که متضمن همنوایی تکامل طبیعی و اجتماعی است. با این وصف، محور اصلی آثار بوکچین عبارت است از پژوهش دربارۀ ناهماهنگی بین موجودات انسانی و طبیعت، منبعث از روابط تعارض‌آمیزی که بشریت با خودش داشته و دارد. اکولوژی اجتماعی در کل رابطۀ دیالکتیکی بین طبیعت و جامعه را تحلیل می‌کند و موجودات بشری را محصول تکامل طبیعی و اجتماعی، هر دو می‌داند. با چنین رویکردی می‌توان از دل تمایلات توسعه‌طلبانه در جهان طبیعی، آزادی و خلاقیت و فردیت بیش‌تری فراهم آورد.
مجامع دموکراتیک و کمونالیسم
بوکچین، به‌ویژه در کتاب اکولوژی آزادی، به تفصیل توضیح می‌دهد که جامعۀ سلسله‌مراتبی چطور پدیدار شد و بسط یافت، چه مقاومت‌هایی در طول تاریخ در مقابل آن صورت گرفته است، و چگونه می‌توان از شّر آن خلاص شد. او لازمۀ خلاصی از این نظام‌های سلسله‌مراتبی را برپاییِ جوامع اکولوژیک دموکراتیک می‌داند؛ جامعه‌ای که شهرها در آن مرکزیت ندارند، مردم در قلمروهایی با وسعت کوچک‌ زندگی می‌کنند که خودشان بر آن حکمرانی دارند، مواد غذایی را خودشان در محل کشت می‌کنند، و از انرژی‌های تجدیدپذیر استفاده می‌کنند. این جامعۀ جدید نه بوسیلۀ بازار یا تحکّم یک دولت، بلکه از جانب تصمیمات اخلاقی و کمونال خود مردم راهبری می‌شود.
این قلمروها در واقع مجامعی دموکراتیک‌‌اند[۱۴]. برای شکل‌گیری این قلمروها دولت-ملت‌های موجود باید کنار گذاشته شوند و قدرت‌شان به شهروندان در این مجامع تفویض شود. چون چنین مجامعی در ابعاد محلی عمل می‌کنند، برای این‌که بتوانند در قلمرو جغرافیایی وسیع‌تر کارایی داشته باشند، باید در قالب کنفدراسیون به یکدیگر بپیوندند. این ایده به‌خودی‌خود ایده‌ای انقلابی است. بوکچین مسیر انقلاب را همین‌گونه ترسیم می‌کرد. در واقع، این کنفدراسیون از مجامع دموکراتیک به‌تدریج به نوعی پادقدرت[۱۵] علیه دولت- ملت‌ها بدل می‌شود و نظام قدرت را دوتکه [۱۶]می‌کند و این همان شرایطی است که، به تعبیر تروتسکی، انقلاب از آن سربرمی‌آورد. او این برنامه را ابتدا اختیار بر شهر[۱۷] و بعدتر کمونالیسم[۱۸] خواند.
بوکچین تمام تلاش خود را کرد که چپ‌گرایان امریکایی و اروپایی را به اهمیت این پروژه قانع کند. اما، در سال‌هایی که او به این ایده دست‌یافته بود ذهن چپ‌ها چنان مشغول مائو و هو شی ‌مین و فیدل کاسترو بود که نظرات او را نشنیدند. مباحثی چون اکولوژی و دموکراسی از نظر آنان ایده‌های خرده‌بورژوایی بود. تنها کسانی که حاضر شدند به نظرات بوکچین گوش دهند آنارشیست‌ها بودند که در مواضع ضد‌دولت با وی اشتراک‌نظر داشتند. اما آنان نیز از آن‌جا که هر شکلی از حکومت، حتا در ابعاد محلی را نیز برنمی‌تافتند و در ضمن در هواداری از اقلیت‌ها با ایدۀ دموکراسی مبتنی بر رأی اکثریت مشکلات جدی داشتند، حاضر به همراهی با وی نشدند. بوکچین با این‌که در این موارد موافق نظر آنارشیست‌ها بود، اما به نظرش برای دستیابی به نوعی زندگی اجتماعی که آنارشیست‌ها در نظر دارند یک انقلاب همه‌جانبۀ اجتماعی لازم است برای کسب قدرت واقعی و برای تغییر در ساختارهای قانونی و سیاسی موجود. کمونالیسم راهی بود برای همین امر؛ برای دستیابی به یک جای پای محکم برای مقابله با دولت- ملت. او تلاش خود را کرد که آنارشیست‌ها را قانع کند که این راهی است برای حضور فعالِ آنارشیست‌ها در عرصۀ سیاسی. اما به‌تدریج از آنان هم ناامید شد و کناره گرفت. (ن.ک. Biehl, 2007)
اوجالان و بوکچین[۱۹]
هم بوکچین هم اوجالان در آثارشان به تشریح تحولات تاریخیِ تمدن می‌پردازند، آن‌هم نه برای پیش‌بینی آینده بلکه با تکیه بر رویکردی دیالکتیکی برای تشخیص امکان‌های آینده و گام‌های بعدی‌یی که باید برداشته شود. هر دو به ریشه‌های تمدن پرداخته‌اند؛ بوکچین از جمله در اکولوژی آزادی و شهرنشینی بدون شهر و اوجالان از جمله در از دولت کاهنی سومر به‌سوی تمدن دموکراتیک (۱۳۸۱) و در نقشۀ راه (۱۳۹۱). هر دو روایت تاریخی‌شان را از جوامع پارینه‌سنگی آغاز کرده‌اند، به برآمدن کشاورزی و مالکیت خصوصی و جامعۀ طبقاتی پرداخته‌اند و به همین‌ترتیب به برآمدن دین، دولت، حکومت، ارتش، امپراتوری‌ها، اشرافیت، و فئودالیسم. در نهایت به مدرنیسم رسیده‌اند و از روشنگری و علم و تکنولوژی و صنعت و سرمایه‌داری گفته‌اند.
بوکچین در این روایت تاریخی و برای دفاع از پروژۀ اکولوژی اجتماعی‌اش نشان می‌دهد که صرفاً با اصلاح دولت مشکلی حل نمی‌شود و تغییرات باید انقلابی‌تر و بنیادی‌تر از این‌ها باشد. به جوامع پیشاخط[۲۰] رجوع می‌کند و نشان می‌دهد که آن‌ها کمونال و همیارانه[۲۱] زندگی می‌کردند. ویژگی‌هایی را برمی‌شمارد که همیاری را در آن‌ها محقق کرده است: حق بهره‌گیری از ملزومات زندگی به قدر نیاز و بدون حق تملک و آسیب‌رسانی به آن‌ها[۲۲]، اخلاق مکمل‌نگر[۲۳]، و حق همگان برای بهره‌گیری از ملزومات زندگی فارغ از میزان کاری که کرده‌اند[۲۴] (Bookchin, 1991: Chap 2). چنین جامعه‌ای را وی جامعۀ ارگانیک[۲۵] می‌خواند.
اما بنا به روایت بوکچین، از این جامعۀ ارگانیک به‌تدریج نظام‌هایی سلسله‌مراتبی سربرآورده است: نظام‌های پدرسالار[۲۶] و سلطه بر زنان؛ نظام‌های پیرسالار[۲۷]؛ شکل‌گیری طبقۀ روحانیان، جنگاروان؛ برپایی دولت‌ها؛ و جامعۀ طبقاتی (Bookchin, 1991: Chap 3). در این مسیر آرام‌آرام ایدۀ سلطه بر طبیعت شکل گرفت و طبیعت به ‌استثمار درآمد. البته در برابر این نظام‌ها همواره در طول تاریخ مقاومت‌هایی بوده و هست که از همان جوامع ارگانیک نخستین الهام گرفته‌اند و بر اصول آنان متکی بوده‌اند.
بوکچین در شهرنشینی بدون شهر به مصادیق این جوامع ارگانیک پرداخته است: از آتن باستان و نخستین شهرها در ایتالیا و آلمان گرفته تا کمون پاریس در ۱۸۷۱ و سویت‌ها در روسیه در ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ و انقلاب اسپانیا در ۱۹۳۶-۳۷ و حتا نمونه‌های امروزین آن‌ها در قصبه‌های نیوانگلند[۲۸] در منطقۀ نیوانگلند ایالات متحدۀ امریکا. او، بر خلاف مارکسیست‌ها، نشان می‌دهد چطور انقلاب نه از کارخانه بلکه از شهر آغاز می‌شود.
اوجالان نیز در اثاری که در امرالی نوشت به مسیری مشابه با بوکچین رفت. به تمدن سومر پرداخت و زیگورات‌ها را زادگاه نهاد دولت خواند (اوجالان، ۱۳۸۱آ: ۱۵). روحانیان سومری را که آن‌ها را ساختند «نخستین معماران قدرت سیاسی متمرکز» خواند که معابد را در شهرها برپا کردند و همین شد که از دل شهرها دولت‌ها و امپراتوری‌ها و تمدن‌ها سربرآورد. اما طبیعتِ پدیده‌ها همان باقی ماند، به تعبیر وی زیگورات‌:
… نطفۀ هزاران نهاد تمدن را به‌وجود آورد… اولین مرکز عبادی است که در آن‌جا خدا نخستین بندۀ خویش را خلق نمود. زیگورات‌ مرکز فعالیت‌های هنری و اجرای کنسرت‌های موسیقی و در عین حال دانشگاه بود. اولین جایگاه یزدان‌ها و الهه‌ها بود. فاحشه‌خانه‌های عمومی و خصوصی برای نخستین‌بار در آن‌جا بوجود آمدند… تمام پرستشگاه‌ها، مدارس و سالن‌های دوران‌های بعدی، شکل پیشرفتۀ این مدل‌اند. (اوجالان، ۱۳۸۱آ: ۴۹)
اما این مسیر بی‌مانع هم پیش نرفته است. گرچه نخستین دولت در سومر تشکیل شده و به تعبیر اوجالان «تاریخ در سومر آغاز شده است»، اما نخستین مقاومت‌ها در مقابل دولت هم در همین سومر شکل‌گرفته است. نکته آن‌که تعبیر آزادی نیز نخستین بار در تاریخ در سنگ‌نوشته‌های به‌جا مانده از سومریان به خط میخی دیده شده در توصیف یک انقلاب عمومی موفقیت‌آمیز در مقابل شاهان مستبد، این تعبیر amargi بوده است. عجیب است که معنای تحت‌الفظی این واژه «بازگشت به آغوش مادر» است. این مادر چه بنابر مادرتباریِ غالب در جوامع ارگانیک تفسیر شود چه به طبیعت تعبیر شود، به هر حال مادری سخاوتمند بوده است. (Bookchin, 1991: 168)
اوجالان در کتاب دفاع از یک خلق (۱۳۸۳) از جامعۀ طبیعی سخن می‌گوید که نظیر جامعۀ ارگانیک بوکچین است. دربارۀ شکل‌های نخستین این جوامع می‌نویسد:
منظور از جامعۀ طبیعی نظامی است که نوع انسان همراه با گسست از انسان‌ اولیه به آن وارد شده و تجمعات انسانی تا مرحلۀ پیدایش جامعۀ سلسله‌مراتبی در مدت‌زمانی طولانی به‌طور اجتماعی در آن‌ها زیسته‌اند؛ به‌لحاظ ابزارهای سنگی مورد استفاده‌شان به این گروه‌های انسانی که به‌طور عموم کلَن[۲۹] خوانده می‌شوند و تعداد آن‌ها از ۲۰ تا ۳۰ نفر متغیر است، انسانیت عصر دیرینه‌سنگی و نوسنگی نیز اطلاق می‌شود. آنان از راه شکار و جمع‌آوری گیاهان، از آن‌چه که در طبیعت موجود است، تغذیه می‌کردند. (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۵)
در این کلَن‌ها زندگی کمونال است:
انسان جامعۀ طبیعی دست‌کم به قانون زندگی دسته‌جمعی با اعضای کلَنی که خود جزئی از آن است به‌طور قطع و بدون قید و شرط پایبند است. عضو کلَن نمی‌تواند به داشتن زندگی‌ای متمایز از سایرین بیاندیشد. زندگی بیرون از کلَن غیرقابل تصور است… جامعه‌ای عاری از امتیاز، طبقه، سلسله‌مراتب و استثمار است که میلیون‌ها سال ادامه داشته است… در درون کلَن روابط خصوصی برقرار نشده‌اند. آن‌چه که در نتیجه جمع‌آوری گیاهان و شکار حیوانات به‌دست آمده است، از آن همگان می‌باشد. کودکان متعلق به همۀ کلَن می‌باشند. نه مرد و نه زن هنوز خصوصی نشده‌اند. اطلاق نام کمون اولیه به این شکل از جامعه ناشی از این ویژگی‌هاست. (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۸-۱۹)
او نتیجه می‌گیرد که «جامعه انسانی، نه بر روابط حاکمیتی درازمدت بلکه بر روابط مبتنی بر همبستگی درازمدت استوار است. طبیعت را همچون مادری می‌پندارد که در دامن آن بزرگ شده است و همبستگی میان انسان و طبیعت مبنای زندگی است.» (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۸-۱۹). با این وصف، در جامعۀ طبیعی مردم به‌مثابه بخشی از طبیعت زندگی می‌کنند و جماعات[۳۰] بشری بخشی از اکولوژی طبیعی است.
او معتقد است خواست زندگی در جامعۀ طبیعی که آزادی و برابری را برای انسان فراهم می‌آورد، شرایطی که بشر در دوره‌ای طولانی بر مبنای آن زیسته است، هیچ‌گاه نابود نشده و نمی‌شود و برپایی دولت‌ها و نظام‌های سلسله‌مراتبی فقط بروز و ظهور آن را مانع شده است (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۹). خواست برپاییِ جوامع طبیعی در میان گروه‌ٔهای قومی و جنبش‌های طبقاتی و گروه‌ٔهای دینی و فلسفی که همواره در طول تاریخ برای دستیابی به آزادی مبارزه کرده‌اند تداوم داشته و در تعارض دائمی با جامع سلسله‌مراتبی بوده است:
جامعۀ طبیعی هیچ‌وقت از بین نرفته است… همیشه از توانایی هستی‌بخشیدن به خود برخوردار بوده است. چه به‌عنوان اتنیسیته، برده و سرف، چه به‌عنوان زمینه‌ای برای سپری شدن طبقۀ کارگر و ظهور جامعۀ جدید، چه به‌عنوان جامعۀ کوچ‌نشین جنگل و صحرا، چه به‌عنوان روستایی آزاد و خانوادۀ متکی بر مادر علیرغم تمامی تخریبات انجام شده به‌عنوان اخلاق زندۀ جامعه هیچ‌گاه میدان را خالی نگذاشته است. (اوجالان، ۱۳۸۳:۸۰)
با این وصف، «برخلاف دیدگاه رایج، تنها نیروی محرکۀ پیشرفت جامعه مبارزه محدود طبقاتی نبوده بلکه مقاومت عظیم ارزش‌های جامعۀ اشتراکی است. البته منظور انکار و نادیده گرفتن مبارزۀ طبقاتی نیست و سخن این است که آن را فقط باید یکی از نیروهای دینامیکی تاریخ بدانیم. نقش نخستین را اجتماعی که همیشه در حال کوچ به کوه و جنگل و بیابان است، بازی می‌کند» (اوجالان، ۱۳۸۳:۸۰). به این ترتیب، اوجالان ما را فرامی‌خواند به تأسیس یک «جامعۀ دموکراتیک اکولوژیک» و منظورش از آن عبارت است از یک نظام اخلاقی که مشتمل باشد بر روابط دیالکتیکیِ پایدار با طبیعت که در آن بهزیستیِ عمومی از طریق دموکراسیِ مستقیم حاصل می‌آید. (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۶۱-۱۶۷)
نه بوکچین نه اوجالان اعتقادی به این آموزۀ استالینیستی نداشتند که افراد را نیروهایی فراانسانی کنترل می‌کنند. با این وصف، برآمدن سلسله‌مراتب، و همچنین برآمدن نظام سرمایه‌داری را نمی‌توان ناگزیر دانست. از نظر هر دو، مسیر تاریخ همیشه می‌توانسته راه دیگری برود و همین‌که ما زمانی کمونال زندگی می‌کردیم مجدد می‌توانیم همان شیوۀ زندگی را احیا کنیم. شاید این همان بینش رهایی‌بخش بنیادی در دیدگاه‌های بوکچین و اوجالان باشد. همان امیدی که برای احیای چنین فرمی از زندگی در اکولوژی آزادی بوکچین نهفته است در دفاع از یک خلق (۱۳۸۳) اوجالان نیز به‌چشم می‌خورد؛ این احساس خوشایند که مردم زمانی در نوعی همبستگی کمونال زندگی کرده‌اند و این‌که ما اگر تصمیم بگیریم ترتیبات اجتماعی‌مان را تغییر دهیم می‌توانیم دوباره آن را تجربه کنیم.
اما این ایده‌ها چطور به مسئلۀ خلق کُرد پاسخ می‌دهد؟ از نظر اوجالان خلق کُرد همیشه به اصل همیاری و جامعۀ ارگانیک پایبند بوده است؛ به تعبیر وی، جامعۀ خلق کُرد در گذشتۀ تاریخی‌اش مبتنی بر سیستم کلَن و کنفدراسیون‌های عشیره‌ای بوده و از جامعه‌ای مبتنی بر دولت متمرکز فاصله داشته است و به همین سبب آنان قابلیت بالقوۀ آزادی را دارند. البته او تأکید می‌کند که دستیابی خلق کُرد به آزادی به‌معنای آزادیِ همگان است. «هر راه‌حلی مشتمل بر گزینه‌هایی خواهد بود که نه فقط برای خلق کُرد معتبر است که برای همۀ مردم جوابگو است. این یعنی من به این مسئله بر مبنای نوعی انسان‌گرایی می‌نگرم، یک انسانیت، یک طبیعت، و یک جهان». (دفاع از یک خلق به نقل از Biehl, 2014). او معتقد است به تدریج که کُردها به برپایی نهادهای دموکراتیک محلی بپردازند، در نهایت کل ترکیه دموکراتیزه خواهد شد. این نهادها شبکه‌ای خواهند شد در طول مرزهای ملیِ موجود برای شتاب دادن به ظهور تمدن دموکراتیک در کل منطقه که نه فقط آزادی را برای کُردها فراهم آورد بلکه بازسازی ژئوپلیتیک و فرهنگی را نیز به بار می‌آورد و در نهایت یک اتحاد کنفدرال دموکراتیک در کل خاورمیانه به ارمغان خواهد آمد. او این تعبیر کُردی از اختیار بر شهر را «کنفدرالیسم دموکراتیک» می‌خواند.
«بیانیۀ کنفدرالیسم دموکرایتک کردستان» که اوجالان در مارس ۲۰۰۵ منتشر کرد فراخوانی است برای ایجاد یک «ساختار کمونال-دموکراتیک» مبتنی بر جامعۀ طبیعی که در آن «تصمیمات اجرایی اصلی ازآن مجلس روستا، محله و شهر و نمایندگان آنان است. بنابراین، تصمیمات خلق و توده‌های آن است که اعتبار دارد». نظامی که:
سیستم دموکراتیک غیردولتی خلق است. سیستمی است که تمامی اقشار خلق و در رأس آنان، زنان و جوانان، سیاست سازماندهی دموکراتیک خود را تعیین کرده و بر اساس شهروند کنفدراسیونی مستقیم و برابر، مجالس شهروند آزاد خود را در منطقه ایجاد می‌کنند… نیرویش را از خلق گرفته و در عرصه اقتصاد نیز در پی رسیدن به خودکفایی است.[۳۱]
وقتی بوکچین در جولای ۲۰۰۶ از دنیا رفت، PKK در پیام تسلیت خود گفت: «تز بوکچین دربارۀ دولت، قدرت، و سلسله‌مراتب با مبازارت ما به اجرا درمی‌آید و محقق می‌شود… ما این امید را برای عمل در این راه حفظ می‌کنیم تا نخستین جامعه‌ای باشیم که یک کنفدارلیسم دموکراتیک ملموس را برپا می‌کند». و حالا دست‌کم سه سالی می‌شود که این سیستم در کردستان ترکیه و در پی آن در منطقۀ رژوئا، با تکیه بر سه اصل اکولوژی و دموکراسی و برابری جنسیتی به بار نشسته است و کوبانی از گل‌های همان است.[۳۲]
پانوشت‌ها:
[۱] اما دیگران هم به این فهرست نام‌های دیگری را افزوده‌اند از آن جمله‌اند: خلیل اینالجیک (کتاب های دولت عالیه و تاریخ اقتصادی و اجتماعی امپراطوری عثمانی)، ایلبر اورتایلی (کتاب طولانی‌ترین سدۀ امپراطوری)، کلود چه (کتاب آناتولی پیش از عثمانی)، جی. پی. راوکس (کتاب تاریخ و تمدن آسیای میانه)، رنه گراس (کتاب تاریخ ارامنه). یالچین کوچوک (کتاب‌های تاریخ پنهان سقوط، تاریخ پنهان فتنه و دیکتاتور بیمار)، ماهر کایناک (کتاب‌های عملیات مستور و بازآفرینی سیستم)، احمد اُزر (کتاب کُردها و ترک ها در ۵ تقاطع)، مهمت سعید یلدرم (کتاب کُردها و فرهنگ در زایش تمدن)، ارنست گِلنر، و بندیکت اندرسون اوجالان چه می‌خواند؛ چگونه می‌اندیشد؟
[۲] The Ecology of Freedom
[۳] Urbanization Without Cities
[۵] این بخش عمدتاً بر پایۀ (۱۹۹۸) Best تهیه شده است.
[۶] ecotopia
[۷] ecoanarchism
[۸] social ecology
[۹] hierarchy
[۱۰] liberal environmentalism
[۱۱] deep ecology
[۱۲] green capitalism
[۱۳] ethnics of complementarity
[۱۴] democratic assemblies
[۱۵] counterpower
[۱۶] dual power
[۱۷] liberation municipalism
[۱۸] communalism
[۱۹] در این بخش از (۲۰۱۴) Biehl بسیار بهره گرفته‌ام.
[۲۰] preliterate
[۲۱] cooperative
[۲۲] customs of usufruct
[۲۳] the ethnic of complementarity
[۲۴] irreducible minimum
[۲۵] organic society
[۲۶] patriarchy
[۲۷] gerontocracy
[۲۸] New England Town
[۲۹] clan
[۳۰] community
[۳۲] برای تشریح نظام برپاشده در کردستان ترکیه ن.ک. http://new-compass.net/article/kurdish-communalism و برای تفسیری از وضعیت کوبانی ن.ک. گرابر (۲۰۱۴) و http://www.versobooks.com/blogs/1724-libertarian-municipalism-under-siege-in-kobane
منابع:
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۱آ). از دولت کاهنی سومر به‌سوی تمدن دموکراتیک. ترجمۀ مرکز انتشارات ارد. اتحادیۀ روشنگری دموکراتیک (ارد)
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۱ب). آفتاب آزادی (یادداشت‌های رهبر آپو). ترجمۀ مرکز انتشارات ارد. اتحادیۀ روشنگری دموکراتیک (ارد)
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۳). دفاع از یک خلق. بی‌نا
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۹آ). راه انقلاب کردستان. ترجمۀ گروه مترجمان. مرکز نشر آثار و اندیشه‌های عبدالله اوجالان
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۹ب). آزمونی در باب جامعه‌شناسی آزادی (مانیفست تمدن دموکراتیک، کتاب سوم). ترجمۀ آ. کاردوخ. مرکز نشر آثار و اندیشه‌های عبدالله اوجالان
اوجالان، عبدالله (۱۳۹۱). نقشۀ راه. ترجمۀ باران ر. بریتان. مرکز نشر آثار و اندیشه‌های عبدالله اوجالان
اوجالان، عبدالله (۱۳۹۲). مسئلۀ کُرد و رهیافت ملت دموکراتیک: دفاع از کُردها، خلقی در چنگال نسل‌‌کشی فرهنگی (مانیفست تمدن دموکراتیک، کتاب پنجم). ترجمۀ آ. کاردوخ. مرکز نشر آثار و اندیشه‌های عبدالله اوجالان
گرابر، دیوید (۲۰۱۴). «چرا جهان کُردهای انقلابی سوریه را نادیده می‌گیرد؟». ترجمۀ رحمان بوذری. http://www.thesis11.com/Note.aspx?Id=240
Best, S. (1998).” Murray Bookchin’s theory of social ecology: An appraisal of the ecology of freedom.” Organization & Environment, 11(3)
Biehl, Janet (2014). “Bookchin, Öcalan, and the Dialectics of Democracy Reply”. http://attackthesystem.com/2014/10/18/bookchin-ocalan-and-the-dialectics-of-democracy/
Biehl, Janet (2007). “Bookchin Breaks with Anarchism”. COMMUNALISM, 12, Oct. 2012
Bookchin, M (1991). The Ecology of Freedom: The Emergence and Dissolution of Hierarchy. Montreal: Black Rose
Bookchin, M (1995). “Libertarian Municipalism: The New Municipal Agenda”. http://dwardmac.pitzer.edu/Anarchist_Archives/bookchin/libmuni.html

۱۷ نظر:

naskhad.blogspot.com گفت...

رفیق کجائی؟

Rosa گفت...

:)
az zire sangfarshe xiaban, Sahele darya namayan ast!
omied baz obnline beshied
30 u soon

ناشناس گفت...

تا چندی پیش ، نقش اوجلان و حزبش پ ک ک در وقایع کردستان سوریه پنهان بود. نقش تخریبی این حزب استالینستی، در کردستان ترکیه برای ما که در همسایگی آن ها هستیم روشن است .نیازی نیست که در مورد سیاست آن ها در قبال کردستان مستقل و ایدئولوژی آن ها حرفی زده شود اما امروز که سیطره سیاسی آن هادر کردستان سوریه مسجل شده است . حرف از تحول اوژلان در ارتباط با بوکچین زده می شود، که همراه او حزب پ ک ک هم تحول یافته است . حزب سلسله مراتبی پ ک ک از نظر تشکیلاتی تغییری نکرده است ولی از منظر ایدئولوژیکی آنارشیست شده است . دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را ! امضاءانترناسیونالیست

ناشناس گفت...

حزب پ ک ک و اغلب آنارشیست ها در مورد مقاومت کوبانی اطلاعیه دادند ، کمپین کردن و مردم را به جنگ در کوبانی فراخواندند ، جنگ در کوبانی در پی رقابت های دولت های سرمایه داری محلی پای امپریالیست های منطقه ای و جهانی را به آنجا کشانده است .پ ک ک نقش نیروی زمینی ایلات متحده و هم پیمان او ناتو را بازی می کند .آنارشیست های متوهم ،در کوبانی خبری نیست ، جزء ادامه جنگ امپریالیستی. از شرکت در این جنگ امپریالستی اجتناب کنید
امضاء انترناسیونالیست

Rosa گفت...

نوشتید: کمپین کردن و مردم را به جنگ در کوبانی فراخواندند ، جنگ در کوبانی در پی رقابت های دولت های سرمایه داری محلی پای امپریالیست های منطقه ای و جهانی را به آنجا کشانده است.

رزا: مردم را کسی به جنگ فرا نخواند.
البته کمک مالی زیادی شهرهای مختلف جمع شد. و از دفاع کوبانی تجلیل شد.
کسی هم از حزبی تجلیل نکرد.
مردم در کوبانی و همه جا حق دفاع از خود را دارند و برای اینکه مثل گوسفند سرهایشان بریده نشود مجبورند مسلح شوند.
شما خود در کوبانی میبودید برای دفاع از خود نمی جنگیدید؟
اغلب شهرهای عراق و سوریه دو دستی تقدیم داعش شد. خوب داعش هم دارد نفتش را میفروشد و زنان را کنیز میکند.
بجای حمایت از مقاومت کوبانی دارید آیه ی نحس میخوانید.
لابد شما نیز تنها تضاد طبقاتی و بالا رفتن دستمزد مد نظرتان است.
در این مورد داعشی ها پول خوبی میپردازند و تازه کنیز مجانی هم در اختیار میگذارند!
اینجا تنها از چرخش حزب پ.ک.ک سابق از استالین به بوچکین اطلاع رسانی شده.
کانتونها البته که دمکراسی مستقیم و راه سوم میباشند. و ساختارهای خودگردان و خود مدیریتی...
شخصن از مردم کوبانی حمایت میکنم. حزب خیلی وقت میخواهد که سلسله مراتب را کنار بگذارد. اگرچه سیاستش از هدف سابق که کردستان بزرگ بود تعدیل شده.
هیچ آنارشیستی فراخوان شرکت در جنگ "امپریالیستی" نداده...
اگرچه در کامنت شما آب را گل آلود کرده، تا حق دفاع مردم در برابر داعش به زیر سوال برود.
احتمالن شما تنها تضاد را کار و سرمایه میدانید.
و سرنوشت زنان در این مناطق برایتان ذره ای اهمیت ندارد...

ناشناس گفت...

البته که من اصلی ترین تضاد را کار و سرمایه می دانم بدون اینکه دیگر تضادها را انکار کرده باشم.بوکچین از انقلاب کارگری نامید شد، از استالنیسم روبرگرداند و به جرگه تروتسکیست ها درآمد و برای خوشآمدگویی آنارشیست ها به دترمنیسم محیط زیستی روی آورد. بله بر خلاف شما من به ماتریالیسم تاریخی باور دارم و بجای شرکت جستن در جنگ های امپریالیستی ، مبارزه طبقاتی را تنها راه حذف طبقه و جامعه بی طبقه می دانم .
انترناسیونالیست

Rosa گفت...

دترمنیسم محیط زیستی
ماتریالیسم تاریخی
شرکت جستن در جنگ های امپریالیستی
مبارزه طبقاتی
حذف طبقه

رزا: برخلاف ماتریالیسم تاریخی که مثل حضور مهدی یک ایمان است، نابودی محیط زیست واقعی میباشد.
شرکت در جنگها برای بخشی از مردم ( در کوبانی خود خواسته و با "هورا" نمیباشد.
اگرچه زنان ایزیدی را به کنیزی بردند، اما زنان کوبانی به انتظار پیروزی طبقه نماندند، چون این "امام زمان" نخواهد آمد!
مبارزه ی زنان و مردم در کوبانی و ... اجبار است، اگرچه در نظر شما شرکت در جنگ امپریالیستی، بیهوده و حتی نجس میباشد!
مبارزه ی طبقاتی برای زنان مبارزه علیه سلطه ی مردسالاران منطقه است در حال حاضر.
البته احتمالن شما به تجاوز داعش راضی خواهید بود تا شاید زنده مانده و در آینده بعنوان کارگر نفت در پالایشگاه داعشی ها برای بالا رفتن دستمزدتان بعنوان "طبقه کارگر" چانه بزنید!
ولی زنان از همان ابتدای تجاوز کارفرمایان آینده (داعش) از شرشان خلاص شدند!
آنان (زنان) کارفرمایان خود را خوب میشناسند و در مبارزه ی "طبقاتی" جانانه ای هم در کوبانی و مناطق دیگر درگیرند، وقتی که شما در حال صدور فتوای شرکت نکردن در جنگ "امپریالیستی"را میدهید!
طبقه ی کارگرتان زنان منطقه را رها نخواهند کرد.
زنان خود برخواسته اند، جایی که شما شعار به خانه ها برگردید را می دهید!
شب خوش!

ناشناس گفت...

. رزالوگزامبورگ این صحنه را اینطور توصیف کرده است : " اما وقتی که ما قادر نبودیم مانع جنگ شویم و برخلاف خواست ما جنگ برپاشد و کشور ما با تجاوزی روبروشد. آیا باید کشورمان را بی دفاع رها سازیم؟ آیا باید آن را بدست دشمن تحویل دهیم ؟ آیا مگر سوسیالیسم از حق ملل در تعیین سرنوشت خود دفاع نمی کند ؟ آیا این به معنای آن نیست که مردم مجازند و حتی وظیفه دارند، از آزادی های خود، از استقلال خویش حمایت کنند ؟ وقتی خانه ی ما آتش گرفته است ، آیا نباید ابتدا بیش از آنکه آتش افروز را مشخص کنیم، آتش را مهار کنیم ؟ این استدلال ها بارها وبارها در دفاع از رویکرد سوسیال دموکراسی آلمان و فرانسه تکرار شده است. اما یک نکته را آتش نشان در آتش سوزی خانه فراموش کرده است : از نظر سوسیالیست ها " دفاع از سرزمین پدری "به این معنا نیست که نقش گوشت دم توپ را تحت فرماندهی بورژوازی امپریالیست ایفاء کند ! ....مارکس در خطابیه ی مشهورش به شورای عمومی بین الملل در زمان سقوط کمون پاریس گفت : پس از وحشتناک ترین جنگ دوران مدرن ارتش های متخاصم ، پیروز و شکست خورده دست به دست هم می دهند تا پرولتاریا را مشترکا قصابی کنند – مشاهده ی این رویداد باورنکردنی ، چنانکه بیسمارک می خواهد ما باور کنیم ثابت نمی کند که قدرت اجتماعی جدید را برای همیشه نابود کرده است بلکه از هم پاشی کامل جامعه کهن بورژوازی را نشان می دهد . بالاترین دستاورد قهرمانانه ای که هنوز در توان این نظم کهن است ، جنگ ملی است . و اکنون ثابت شده است که چنین جنگی خدعه ای است تدارک دیده شده از سوی حکومت که تنها هدفش به تعویق انداختن مبارزه ی طبقاتی است. خدعه ای که به محض آنکه مبارزه طبقاتی به برپایی جنگ داخلی بی انجامد. عریان خواهد شد . دیگر حکومت طبقاتی را نمی توان در پس یونیفورم ملی پنهان کرد. حکومت های ملی علیه پرولتاریا متحد شده اند . "
فرازی از جزوه جونیوس لوگزامبورگ
انترناسیونالیست

Rosa گفت...

زنده یاد رزا خیلی درست نوشته.
آلمان در هر دو بار شروع حنگ جهانی پیشقدم بود و سوسیالدمکراسی برای جنگ سازماندهی کرد.
رزا از جنگ متنفر بود و چون معشوق جوانش نیز همان سری اول بعنوان س باز جانش را از دست داد.
اما کوبانی "امپریالیسم" آلمان نیست و داعش هم برای به کنیزی در آوردن زنان و تسخیر چاههای نفت به نفع "امپریالیستها" پیکار میکند.
با ایمیلی به آندنیا رزا گفت: بخصوص زنان منطقه علیه تجاوز و بریدن سرهایشان توسط داعش تا آخرین گلوله از حیثیت انسانی و جانشان دفاع کنند. و همانگونه که خواهر آنارشیستمان در کمون پاریس گفت: آنگاه که مردان از ترس جازدند، زنان به میدان خواهند آمد. لوییزه میشل!

Rosa گفت...

* سربازی

لوییزه میشل:
نه تنها می بایست کاخ ها و قصر ها در آتش بسوزند، بلکه خانواده ی طاعون زده نیز!

http://archiverosa.blogspot.com/2014/03/blog-post_31.html

ناشناس گفت...

نمی دانستم رزا بعلت از دست دادن معشوقه اش از جنگ متنفر بود .تا حالا فکر می کردم می توانیم با گفتگوی سازنده در جهت ارتقای ذهنی خود کوشش کنیم .اما می بینم این گفته گوز به شقیقه چه ربطی دارد ؟ حالا بر عکس شده و واقعا گوز به شقیقه ربط دارد

Rosa گفت...

همه چی به همه چی ربط داره!
رزا مسلمن ضد جنگ بود.
بعد از سربازی اجباری پسر جوان کلارا زتکین (البته او در جنگ نمردش، اشتباه شد:)
رزا تمرکزش را روی ضد جنگ گذاشت.
همه ی ما زنان ضد جنگ هستیم. ولی واقعیت دردناک جنگ و سربازی اجباری را وقتی بقولی با پوست و استخوان جذب کرده و میفهمیم وقتی جگرگوشه و رفیقی را از دست بدهیم. (چون اغلب زنان بدلیل قانون به سربازی نمیروند)
باری
رزا آنقدر شجاع بود که در همان زمان با
Kostja Zetkin

http://de.wikipedia.org/wiki/Kostja_Zetkin

معشوق بود. بعدها آلمان شرقی (پس از انتشار نامه های عاشقانه ی رزا) رابطه ی عاشقانه ی اینان را به رابطه ی مادر فرزندی تبدیل کرد!
بدلیل اختلاف سنی بسیار زیاد رزا با پسر کلارا زتکین.
من بشدت رزا را دوست دارم چون قلب هم داشت و عشق خود به پسر جوان را علیرغم "بی آبرویی" مخفی نکرد.
کاری که مارکس انجام داد و پسرش را که از رابطه با خدمتکار خانه شان داشت زیر فرش کرد.
رزا و کلارا هر دو این عشق را خوشامد گفتند و حق عاشق شدن را حتی با اختلاف سن مادری و فرزندی...قبول داشتند.
نامه های عاشقانه ی رزا البته چند تای آن که در زمان به جبهه رفتن پسر جوان بود در فیلم زندگی رزا بازخوانی شد، بدلیل ضد جنگ بودنشان.
اما حتی بعد از انتشار آنها توسط پسر جوان در کانادا، هرگز سوسیال دمکراسی آلمان شرقی/غربی به آن نپرداختند....
و کماکان زندگی عشقی/عاطفی رهبران در صندوقخوانه های تاریک نگهداشته میشود، تا پایه های محکم خانواده ی "مقدس" مارکسیستها مبادا بلرزد.
رزا ابتدا عاشق لئو رفیق و همرزمش بود ولی وقتی از زندان آزاد شد و فهمید لئو شریک زندگی اش، با رفیق زنی رابطه ی جنسی برقرار کرده بود از او عاطفی و نه سیاسی برید.
وقتی رزا از رابطه ی عشقی/عاطفی خود به پسر جوان کلارا گفت، کلارا زتکین اعلام خوشحالی کرد که برای پسرش این بهترین و زیباترین است که پسرش رزا را دوست بدارد...
می بینیم که زنان کمونیست در آنزمان نیز از مردانشان از نظر فرهنگی بسیار جلوتر هستند.
رابطه ی یواشکی مارکس با خدمتکار خانواده را نپسندیده و در عمل زندگی عشقی/عاطفی خارج از اخلاق بورژوازی داشتند.
خوب
زنان غریزی انقلابی هستند و هم علیه جنگ . وهم علیه کُد های اخلاقی و فرهنگی سیستم شورشی.
رزا بدون شک به زنان کوبانی میگفت: یک قدم عقب ننشینید.
نه علیه داعش و نه علیه فرهنگ عقب مانده ی ضد زن. چون خود رزا در زندگی علیه آنهمه، عملن قیام کرد و شورشید!
شما میتوانید در پالایشگاهها و کارخانه های داعش و در منطقه به تضاد کار و سرمایه بپردازید.
فعلن یکی از منابع مادی داعش فروش نفت است...
جنگ زنان علیه داعش کماکان دفاع از حیثیت انسانی شان است. از رزا لوکزامبورگ کمک نگیرید.
رزا و عقایدش به کار شما نخواهد آمد.
بیشتر بهتر است از مارکس و انگلس فاکت بیاورید.
آنها بمانند شما رفرمیست بودند. آنها هیچکدام انقلابی و یا شورشی نبودند در زندگیشان!
رزا با باز کردن انتقاد از دیکتاتوری لنین و بلشویکها، خودجوشی مبارزات کارگری و اشپونتانیسم آن، و بسیاری تئوری های دیگرش آنقدر تاثیر گذار است که قلبهای شورشی آنارشی هر ساله در 15 ژانویه بیاد او در خیابانهای برلین میتپد....

ناشناس گفت...

رفرم،اصلاحات، خودگردانی وتمام این ساختارها نشان می دهد که از درون صلح سرمایه داری تنها فقط شعله های جنگ زبانه می کشد. حل مسئله کرد با آشتی با امپریالیسم ترکیه نیست. و سازمان پ ک ک هم ساختاری نیست که بتواند راه حلی ارائه دهد. مسئله کرد هم به تنهایی درترکیه حل نمی شود . و مسئله کرد ها با جنگ بین ملت ها هم حل نمی گردد و از طریق دموکراسی هم قابل حل نیست . تنها راه حل در اتحاد مبارزاتی کارگران کرد و ترک و کارگران خاورمیانه و تمام جهان است. تنها مسئله حل کرد، جهان شمولی آن است . تنها طبقه کارگر می تواند پرچم بین المللی را بر علیه سبوعیت جنگ های ملی در امتناع از مردن برای سرمایه داری برافرازد

Rosa گفت...

نوشتید: تنها طبقه کارگر می تواند پرچم بین المللی را بر علیه سبوعیت جنگ های ملی در امتناع از مردن برای سرمایه داری برافرازد.

رزا: فکر کنم بهتره کتاب در انتظار گودو را هم بخوانید!

چشم‌ به‌ راه گودو

http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%86%D8%B4%D9%85%E2%80%8C%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D8%B1%D8%A7%D9%87_%DA%AF%D9%88%D8%AF%D9%88

ناشناس گفت...

می توانیم تضاد اجتماعی کارو سرمایه را به تضاد جنسیتی فرو کاهیم و زنان را در برابر مردان به صف کشیم، برای شما تفاوتی بین خانم ها کلینتون و آن کارگر زن موجود نیست ، هم در برابر استیلای مردان می خواهند جامعه انسانی برقرار سازند( جامعه بی طبقه ) بنظرم شما با تعمق بیشتری کتاب در انتظار گودو را مرور بفرمایید !

Rosa گفت...

اتهاماتی که میزنید را خود نیز قبول ندارید. اگر داشتید به بحث نمینستید.
اما من مانده ام که شما چگونه تروتسکی ملعون را به پانه کوک پیوند میدهید و لابد از بد سوادی فارسی ندانستن انترناسیونالیستهای لندن است که فارسی زبانان گرایش تروتسکیست حزبگرا و بلشویست را شناسایی نکرده اند!!!
http://www.leftcom.org/

شما مونیتور میشوید!

Rosa گفت...

نوشتید: برای شما تفاوتی بین خانم ها کلینتون و آن کارگر زن موجود نیست ،

رزا:اتهاماتی که میزنید را خود نیز قبول ندارید. اگر داشتید به بحث نمینشستید. ...